- ذریحه
- پشته
معنی ذریحه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دست آویز، واسطه
داروی خشک ذرور، نوعی بوی خوش عطر ذرور، گل شیپوری ایتالیایی. پر گنه آمیزه ای از بوهای خوش
مونث ذبیح. مذبوحه گلو بریده، چارپایی که قربان کنند. مونث ذبیح یزش یشتاری نای بریده
فگارش جراحت خستگی زخم
قطعه گوشت
مونث صریح بی آمیغ، آشکار
مؤنث واژۀ ذبیح، مذبوح، گلوبریده شده، حیوانی که برای کشتن و قربانی کردن لایق باشد، گوسفند کشتنی، گوسفند قربانی، لقب اسماعیل پسر حضرت ابراهیم، ذبیح الله
داروی خشک، داروی پاشیدنی، نوعی از بوی خوش
استعداد، ادراک و قدرت طبیعی در آفرینش و درک آثار هنری، طبع و ذوق طبیعی در سرودن شعر و نویسندگی، اول هر چیز
گور گورابه
ذوق، طبع
جراحت، زخم
وسیله، دست آویز
نسل، فرزندان، پشت، پدران، نسل آدمی و پری
داروی خشک سوده یا کوفته پراکندنی پاشیدنی در چشم و جراحات ذریره جمع ذرورات، نوعی بوی خوش عطر ذریره جمع اذره. گروزه (جمعیت)، پشته
باد، بوی خوش، باد شکم (نفخ)
فرزند، نسل، فرزندان