- ذراح
- شیرابه شیرآبکی آله کلو از جانوران آلاکلنگ
معنی ذراح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کرنتگر، کارد پزشک
داروی خشک سوده یا کوفته پراکندنی پاشیدنی در چشم و جراحات ذریره جمع ذرورات، نوعی بوی خوش عطر ذریره جمع اذره. گروزه (جمعیت)، پشته
داروی خشک سوده یا کوفته پراکندنی پاشیدنی در چشم و جراحات ذریره جمع ذرورات، نوعی بوی خوش عطر ذریره جمع اذره. کاغنه از جانوران
جمع ذراح و ذروح. نوعی حشره بالدار برنگ آبی یا سبز. این حشره دارای دو شاخک شش دست و پا و مفاصل متعدد است و سم شدیدی دارد آلو کلو. توضیح: مفرد آن کمتر استعمال میشود و جمع متداول است
آغاز سپید مویی
شتابان
بازو، آرنج، واحد طول و آن عبارت است از ابتدای ساعد دست (مرفق) تا سر انگشتان (رساله مقداریه. فرهنگ ایران زمین 4- 1: 10 ص 431) ارش رش گز جمع اذرع، واحد طول معادل شش قبضه (مشت) که با انگشتان (غیر انگشت شست) با یگدیگر متصل ساخته ملاحظه میشود و این مجموع بمقدار بیست و چهارساعت خواهد بود که از جانب پهنا بیکدیگر گذارند (رساله مقداریه ایضا ص 2- 431)، بازو، آرنج، اریش ارش یکان درازا (گویش گیلکی) گز
جمع ذره
زهر
پاره کردن شکافتن، گلو بریدن، خبه کردن خروسک
زخم و ضرب باشد، زخمها، جراحتها کسی که جراحات را معالجه می کند
رها کردن
خالص
پزشکی که بعضی بیماری ها، آسیب ها و ناهنجاری ها را با بریدن و شکافتن اعضای بدن معالجه می کند
طرح کننده، نقشه کش، در هنر نقاشی نقاش
ارش، در ریاضیات واحد اندازه گیری طول، تقریباً معادل طول فاصلۀ میان آرنج تا سر انگشتان یک مرد
ذره ها، مقادیر اندک از چیزی، جمع واژۀ ذره
ذرات آلفا: در علم فیزیک ذراتی هستند دارای بار مثبت الکتریکی که از رادیوم ساطع می شوند
ذرات آلفا: در علم فیزیک ذراتی هستند دارای بار مثبت الکتریکی که از رادیوم ساطع می شوند
آب خالص و پاکیزه، زمینی که در آن آب و درخت نباشد
خالص، ناب، سره، پاک، بی آلایش، بدون ظرف مثلاً وزن خالص
لگد زدن حیوانات
نقاش، آنکه طرح افکند، نقشه ریز
آب صاف پاکیزه بی آمیختگی چیزی
((طَ رّ))
فرهنگ فارسی معین
نقاش، آن که طرح افکند، گرده ریز، نقشه ریز، آن که برای انجام کار یا فعالیتی برنامه ریزی کند یا مطلبی را تدوین کند
نام بیت المعمور که گفته اند خانه ای است در آسمان مقابل خانۀ کعبه
Designer, Designer
дизайнер
Designer
дизайнер