- ذبیحه
- مونث ذبیح. مذبوحه گلو بریده، چارپایی که قربان کنند. مونث ذبیح یزش یشتاری نای بریده
معنی ذبیحه - جستجوی لغت در جدول جو
- ذبیحه
- مؤنث واژۀ ذبیح، مذبوح، گلوبریده شده، حیوانی که برای کشتن و قربانی کردن لایق باشد، گوسفند کشتنی، گوسفند قربانی، لقب اسماعیل پسر حضرت ابراهیم، ذبیح الله
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پشته
مؤنث واژۀ قبیح، زشت، ناپسند
سپید گون سپید رنگ، بامداد
مونث قبیح گست زشت مونث قبیح: اعمال قبیح
مذبوح گلو بریده، چارپایی که قربان کنند چاروای کشتنی. نای بریده، یشتاری یزش کرپان
ورمی باشد به هر دو جانب حلقوم درد گلو. خناک خروسک
مذبوح، گلوبریده شده، حیوانی که برای کشتن و قربانی کردن لایق باشد، گوسفند کشتنی، گوسفند قربانی، لقب اسماعیل پسر حضرت ابراهیم، ذبیح الله