گاو دشتی و آن را ذب ّالریاد نیز نامند، از آن روی که پیوسته در پی گاوان ماده رود. و منه رجل ٌ ذب ّالرّیاد، مرد بسیارزیارت کننده زنان و آمد و شد کننده با آنان. و گاو کوهی
گاو دشتی و آن را ذب ّالریاد نیز نامند، از آن روی که پیوسته در پی گاوان ماده رود. و منه رجل ٌ ذب ّالرّیاد، مرد بسیارزیارت کننده زنان و آمد و شد کننده با آنان. و گاو کوهی
دفع. دفع کردن. منعکردن. بازداشتن. دور کردن. ذب از کسی، راندن و بازداشتن از او: اهل مصر در دفع و ذب ّ آن شناعت از حریم خویش به غوغا گرائیدند. (جهانگشای جوینی) ، درآمدن، آمد و شد کردن ودر جائی قرار نگرفتن. متردّد بودن، واراندن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). واراندن و پژمریدن نبات. (تاج المصادر بیهقی). پژمردن نبات. (دهار) ، ذب ّ غدیر، خشک شدن غدیر در آخر گرما، ذب ّ شفه، هواسیدن، یعنی پژمریدن و خشک شدن و خوشیدن لب از تشنگی، ذب ّ نبت، پژمردن و پلاسیدن گیاه. ذب ّ جسم، لاغر شدن تن، ذب ّ نهار، اندکی باقی ماندن از روز، ذب ّ لون، بگردیدن و متغیر شدن گونه، ذب ّ فلان، بصیغۀ مجهول، دیوانه شد او، رنج کشیدن و مانده شدن در شب و نرسیدن به آب مگر پس از قطع یک شب راه، ذب از کسی، مدافعه. منافحه. محاماه. مراماه. (تاج المصادر بیهقی)
دفع. دفع کردن. منعکردن. بازداشتن. دور کردن. ذب از کسی، راندن و بازداشتن از او: اهل مصر در دفع و ذب ّ آن شناعت از حریم خویش به غوغا گرائیدند. (جهانگشای جوینی) ، درآمدن، آمد و شد کردن ودر جائی قرار نگرفتن. متردّد بودن، واراندن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). واراندن و پژمریدن نبات. (تاج المصادر بیهقی). پژمردن نبات. (دهار) ، ذب ّ غدیر، خشک شدن غدیر در آخر گرما، ذب ّ شفه، هواسیدن، یعنی پژمریدن و خشک شدن و خوشیدن لب از تشنگی، ذب ّ نبت، پژمردن و پلاسیدن گیاه. ذب ّ جسم، لاغر شدن تن، ذب ّ نهار، اندکی باقی ماندن از روز، ذب ّ لون، بگردیدن و متغیر شدن گونه، ذُب ّ فلان، بصیغۀ مجهول، دیوانه شد او، رنج کشیدن و مانده شدن در شب و نرسیدن به آب مگر پس از قطع یک شب راه، ذب از کسی، مدافَعَه. منافَحه. محاماه. مراماه. (تاج المصادر بیهقی)
پژمرده پژمریده مقابل نامی، کاهیده لاغر شده. پژمرده شدن پژمریدن مقابل نمو، پژمردگی کم آبی گیاه و رفتن طراوت و تری آن، کاهیدن لاغر شدن، لاغری نزاری، خشکیده پوست شدن، لاغر و باریک شدن (اسب و مانند آن)، انتقاص حجم اجزاء اصیله جسم است بواسطه آنچه جدا میشود از آن در تمام اقطار و اطراف برنسبتی که آن حرکت جسم مقتضی آن است و از انواع حرکت در کم است. ترنجیدگی ترنجش زبانزد فرزانی، نزاری، کاهیدگی
پژمرده پژمریده مقابل نامی، کاهیده لاغر شده. پژمرده شدن پژمریدن مقابل نمو، پژمردگی کم آبی گیاه و رفتن طراوت و تری آن، کاهیدن لاغر شدن، لاغری نزاری، خشکیده پوست شدن، لاغر و باریک شدن (اسب و مانند آن)، انتقاص حجم اجزاء اصیله جسم است بواسطه آنچه جدا میشود از آن در تمام اقطار و اطراف برنسبتی که آن حرکت جسم مقتضی آن است و از انواع حرکت در کم است. ترنجیدگی ترنجش زبانزد فرزانی، نزاری، کاهیدگی