- ذابله
- مونث ذابل: سست پلک
معنی ذابله - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث ذابح چیینک هر دام روا گوشت و خوردنی
پوده کنه (فتیله)
راه در نوردیده، رهگذر آینده رونده
مونث حابل: و آبستن
فتیلۀ شمع یا چراغ، پنبۀ تابیده یا نوار نخی که در چراغ نفتی می گذارند، پنبه یا لتۀ تاب داده، فتیل، پلیته، پتیله
راه سپرده، راه پاسپرده و مسلوک، رهگذرانی که از راهی می گذرند، رهگذران، مسافران
مونث قابل شایندک شایسته زن، پایندان (ضامن)، شب آینده، دایه، پازاج باراج ماناف ماما مونث قابل، زن شایسته، زنی که بچه زایاند ماما مام ناف ماماچه، زنی که بچه را پرورش دهد دایه، ظرفی که مایع مقطر از قرع و انبیق در آن جمع گردد و میز آب را در آن نهند
زنی که هنگام زاییدن زن آبستن بچۀ او را می گیرد، ماما، دایه
قابل
قابل
باریک، لاغر، پژمرده پلاسیده، خشک لب پژمرده پلاسیده، لاغر نزار، خشک شده از عطش (لب و غیره)
پشکل، باد گرم پژمردگی از تشنگی یا گرما
پخمه، سبک سر، سبک سر، گول
پژمرده، ترنجیده، خشکیده، لاغر، نزار
ساده لوح، نادان، کودن، کم خرد، ابله، لاده، شیشه گردن، انوک، خرطبع، کردنگ، غتفره، کاغه، ریش کاو، دنگل، خام ریش، بدخرد، کم عقل، سبک رای، دبنگ، غمر، فغاک، کانا، کهسله، تاریک مغز، گول، گردنگل، خل، تپنکوز، دنگ، چل، نابخرد، بی عقل