خوش طینت. خوش فطرت. نیک نهاد. (یادداشت مؤلف) : که نادان بدانجای خوار است و زشت شه آنجاست درویش نیکوسرشت. اسدی. چه دیدی در این کشور از خوب و زشت بگو ای نکونام نیکوسرشت. سعدی. بگفت آن خردمند نیکوسرشت جوابی که بر دیده باید نوشت. سعدی. برش تنگ دستی دو حرفی نوشت که ای خوب فرجام نیکوسرشت. سعدی
خوش طینت. خوش فطرت. نیک نهاد. (یادداشت مؤلف) : که نادان بدانجای خوار است و زشت شه آنجاست درویش نیکوسرشت. اسدی. چه دیدی در این کشور از خوب و زشت بگو ای نکونام نیکوسرشت. سعدی. بگفت آن خردمند نیکوسرشت جوابی که بر دیده باید نوشت. سعدی. برش تنگ دستی دو حرفی نوشت که ای خوب فرجام نیکوسرشت. سعدی
می گون. می گونه. که طبیعت می داشته باشد. که به سرشت و طینت شراب باشد. که چون می سرخگون و مستی فزا باشد. سرشته با می، مجازاً گلگون. سرخ: دو برگ گلش سوسن می سرشت دو شمشاد عنبرفروش بهشت. اسدی (گرشاسب نامه ص 166)
می گون. می گونه. که طبیعت می داشته باشد. که به سرشت و طینت شراب باشد. که چون می سرخگون و مستی فزا باشد. سرشته با می، مجازاً گلگون. سرخ: دو برگ گلش سوسن می سرشت دو شمشاد عنبرفروش بهشت. اسدی (گرشاسب نامه ص 166)
که سرشتی مانند مینو دارد. که طبیعتی مانند بهشت دارد. دارای سرشت و طبیعت بهشت. دارای خلقت بهشت. توسعاً به معنی زیبا و خرم: درآمد به آن شهر مینوسرشت که ترکانش خوانند لنگر بهشت. نظامی. در آن خرم آباد مینوسرشت فروماند حیران ز بس آب و کشت. نظامی. زمانه به کردار باغ بهشت زمین از گل و سبزه مینوسرشت. نظامی. ، خوب صورت. مینوپیوند. (آنندراج). رجوع به مینوپیوند شود، آسمانی طبیعت و آسمانی خوی. (ناظم الاطباء)
که سرشتی مانند مینو دارد. که طبیعتی مانند بهشت دارد. دارای سرشت و طبیعت بهشت. دارای خلقت بهشت. توسعاً به معنی زیبا و خرم: درآمد به آن شهر مینوسرشت که ترکانش خوانند لنگر بهشت. نظامی. در آن خرم آباد مینوسرشت فروماند حیران ز بس آب و کشت. نظامی. زمانه به کردار باغ بهشت زمین از گل و سبزه مینوسرشت. نظامی. ، خوب صورت. مینوپیوند. (آنندراج). رجوع به مینوپیوند شود، آسمانی طبیعت و آسمانی خوی. (ناظم الاطباء)
دیوسار. دیوآسا. دیوسان: که ای دوزخی بندۀ دیوسر خرد دور و دور از تو آئین و فر. فردوسی. که بودی همیشه نگهبان روم یکی دیوسر بود بیداد و شوم. فردوسی. این دیوسران را مدار مردم گر هیچ بدانی لطف ز دشنام. ناصرخسرو
دیوسار. دیوآسا. دیوسان: که ای دوزخی بندۀ دیوسر خرد دور و دور از تو آئین و فر. فردوسی. که بودی همیشه نگهبان روم یکی دیوسر بود بیداد و شوم. فردوسی. این دیوسران را مدار مردم گر هیچ بدانی لطف ز دشنام. ناصرخسرو