که سرشتی مانند مینو دارد. که طبیعتی مانند بهشت دارد. دارای سرشت و طبیعت بهشت. دارای خلقت بهشت. توسعاً به معنی زیبا و خرم: درآمد به آن شهر مینوسرشت که ترکانش خوانند لنگر بهشت. نظامی. در آن خرم آباد مینوسرشت فروماند حیران ز بس آب و کشت. نظامی. زمانه به کردار باغ بهشت زمین از گل و سبزه مینوسرشت. نظامی. ، خوب صورت. مینوپیوند. (آنندراج). رجوع به مینوپیوند شود، آسمانی طبیعت و آسمانی خوی. (ناظم الاطباء)
سرشته و عجین شده با مینا، سبزرنگ (به مناسبت لون و رنگ مینا) : نهاده بر آن فرش میناسرشت یکی لوح یاقوت مینانوشت. نظامی (اقبالنامه چ وحید ص 183). ، بلورسرشت. (حاشیۀ ص 183 اقبالنامه چ وحید)
خوش طینت. خوش فطرت. نیک نهاد. (یادداشت مؤلف) : که نادان بدانجای خوار است و زشت شه آنجاست درویش نیکوسرشت. اسدی. چه دیدی در این کشور از خوب و زشت بگو ای نکونام نیکوسرشت. سعدی. بگفت آن خردمند نیکوسرشت جوابی که بر دیده باید نوشت. سعدی. برش تنگ دستی دو حرفی نوشت که ای خوب فرجام نیکوسرشت. سعدی
یکی از بخشهای شهرستان گرگان که در مشرق بخش رامیان واقع و قسمت جنوبی آن کوهستانی و سردسیرو قسمت شمالی آن معتدل و مرطوب است. آب قریه های کوهستانی این بخش از چشمه سارها و قراء دامنه ای و دشت ازرودخانه های اوغان، خرخر، چهل چای و نرم آب تأمین میشود. محصول عمده بخش غلات، برنج، حبوبات، ابریشم، توتون و لبنیات است و شغل عمده اهالی زراعت و گله داری است. این بخش از دو دهستان به نام کوهسارات و مینودشت تشکیل شده تعداد آبادیهای آن 87 و جمعیت بخش در حدود 18500 نفر است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
نام یکی از دو قصبۀ بخش مینودشت و نام قدیم آن حاجی لر بوده است و از مجموع آبادیهای قره محمودلو، خوردیماق، پسرک، گلوکند و قلمی تشکیل یافته است. این قصبه در 18 کیلومتری مشرق گنبدقابوس و دامنۀ ارتفاعات واقع است. آبش از رودخانه های چهل چای و نرم آب تأمین میشود و محصول عمده آن برنج و غلات و توتون و سیگارو ابریشم و حبوبات و صیفی جات است و هوایش مرطوب و معتدل است. شغل مردان زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و چادرشب است جمعیت آن حدود 4500 نفر است. سکنۀ آن در زمان صفویه به این محل کوچانده شده اند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
می گون. می گونه. که طبیعت می داشته باشد. که به سرشت و طینت شراب باشد. که چون می سرخگون و مستی فزا باشد. سرشته با می، مجازاً گلگون. سرخ: دو برگ گلش سوسن می سرشت دو شمشاد عنبرفروش بهشت. اسدی (گرشاسب نامه ص 166)