جدول جو
جدول جو

معنی دیوسرشت

دیوسرشت
دیوسیرت، دیونهاد، بدنهاد، بدطینت، بدخو
تصویری از دیوسرشت
تصویر دیوسرشت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دیوسرشت

دیوسیرت

دیوسیرت
شیطان صفت. آنکه خلق و خوی دیو دارد. بد خلق و خوی:
ز رقیب دیوسیرت بخدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را.
حافظ
لغت نامه دهخدا

دیوسپست

دیوسپست
درق. حندقوق: الاذراق، بادیوسپست شدن زمین. رجوع به اسپست و دیواسپست شود
لغت نامه دهخدا

دیوسبلت

دیوسبلت
دیوسپلت. (برهان). گیاهی است که آن را بعربی خذراف گویند. (برهان) (آنندراج). گیاهی شور و تلخ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مینوسرشت

مینوسرشت
که سرشتی مانند مینو دارد. که طبیعتی مانند بهشت دارد. دارای سرشت و طبیعت بهشت. دارای خلقت بهشت. توسعاً به معنی زیبا و خرم:
درآمد به آن شهر مینوسرشت
که ترکانش خوانند لنگر بهشت.
نظامی.
در آن خرم آباد مینوسرشت
فروماند حیران ز بس آب و کشت.
نظامی.
زمانه به کردار باغ بهشت
زمین از گل و سبزه مینوسرشت.
نظامی.
، خوب صورت. مینوپیوند. (آنندراج). رجوع به مینوپیوند شود، آسمانی طبیعت و آسمانی خوی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا