بید، موریانه، نوعی حشره با آرواره های قوی که به صورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه می کند، چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، رونجو، ریونجو، لبنگ، ارضه زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد، زرو، زلو، جلو، شلک، شلکا، شلوک، خرسته، مکل، دیوچه، دشتی، علق
بید، موریانه، نوعی حشره با آرواره های قوی که به صورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه می کند، چوب خوٰارک، تافَشَک، رَشمیز، رَوَنجو، ریوَنجو، لَبَنگ، اَرَضَه زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد، زَرو، زَلو، جَلو، شَلک، شَلکا، شَلوک، خِرِستِه، مَکِل، دیوچِه، دُشتی، عَلَق
کرم ابریشم، نوزاد کرمی شکل پروانه با بدنی استوانه ای و دارای حلقه که از برگ درخت توت تغذیه می کند و از پیلۀ آن الیاف ابریشمی تهیه می شود، کرم بادامه، کرم پیله، کناغ، نوغانبرای مثال دیوه هرچند که ابرشم بکند / هرچه آن بیشتر به خویش تند (رودکی - ۵۴۵)
کِرمِ اَبریشَم، نوزاد کرمی شکل پروانه با بدنی استوانه ای و دارای حلقه که از برگ درخت توت تغذیه می کند و از پیلۀ آن الیاف ابریشمی تهیه می شود، کِرمِ بادامِه، کِرمِ پیلِه، کَناغ، نُوغانبرای مِثال دیوه هرچند که ابرشم بکند / هرچه آن بیشتر به خویش تَنَد (رودکی - ۵۴۵)
ظاهراً تخفیف یافتۀ غیرصحیح کلمه کدیور است که صاحب خانه و سرای را گویند. (برهان) (آنندراج). مالک خانه و خداوند خانه (ناظم الاطباء). صاحب خانه. (جهانگیری) ، بهندی برادر کوچک شوهر باشد. (برهان) (از آنندراج). بهندی برادر نسبی و برادر کوچک شوهر زن. (از ناظم الاطباء)
ظاهراً تخفیف یافتۀ غیرصحیح کلمه کدیور است که صاحب خانه و سرای را گویند. (برهان) (آنندراج). مالک خانه و خداوند خانه (ناظم الاطباء). صاحب خانه. (جهانگیری) ، بهندی برادر کوچک شوهر باشد. (برهان) (از آنندراج). بهندی برادر نسبی و برادر کوچک شوهر زن. (از ناظم الاطباء)
قریه ای از قرای فارس در رامهرمز. نام دیگر آن ’اوریا’ است که در نیم فرسخی مشرقی رامهرمز است و معروف است که قبر حضرت اوریا در این قریه است و در تفاسیر و تواریخ قصۀ حضرت اوریا و حضرت داود مسطور است و مؤلف فارسنامۀ ناصری در سال 1293 هجری قمری باتفاق سلطان اویس میرزا قاجار به این ده رفته و مکرر بزیارت قبر حضرت اوریا موفق شده است. (از فارسنامۀ ناصری ص 216)
قریه ای از قرای فارس در رامهرمز. نام دیگر آن ’اوریا’ است که در نیم فرسخی مشرقی رامهرمز است و معروف است که قبر حضرت اوریا در این قریه است و در تفاسیر و تواریخ قصۀ حضرت اوریا و حضرت داود مسطور است و مؤلف فارسنامۀ ناصری در سال 1293 هجری قمری باتفاق سلطان اویس میرزا قاجار به این ده رفته و مکرر بزیارت قبر حضرت اوریا موفق شده است. (از فارسنامۀ ناصری ص 216)
اسبابی دوالکترودی دارای یک آنود و یک کاتود که جریان برق را از یک جهت بمراتب بیش از جهت دیگر عبورمیدهد. معمولاً این اصطلاح بطور مطلق در مورد لولۀ خلأ دوالکترودی بکار میرود. (دائره المعارف فارسی). - دیود بلور، دیودی که یک الکترود آن ماده ای نیم هادی (مانند بلور ژرمانیوم) است و الکترود دیگرش سیم نازکی (سبیل گربه) است متکی بر مادۀ نیم هادی. دیود بلوری در واقع از همان پیداگری های بلوری پیشین است در لباس نوین و عاری از عیوب. (از دائره المعارف فارسی)
اسبابی دوالکترودی دارای یک آنود و یک کاتود که جریان برق را از یک جهت بمراتب بیش از جهت دیگر عبورمیدهد. معمولاً این اصطلاح بطور مطلق در مورد لولۀ خلأ دوالکترودی بکار میرود. (دائره المعارف فارسی). - دیود بلور، دیودی که یک الکترود آن ماده ای نیم هادی (مانند بلور ژرمانیوم) است و الکترود دیگرش سیم نازکی (سبیل گربه) است متکی بر مادۀ نیم هادی. دیود بلوری در واقع از همان پیداگری های بلوری پیشین است در لباس نوین و عاری از عیوب. (از دائره المعارف فارسی)
منسوب به دیو، شیطانی، عمل دیو: نبینی طبع را طبعی چو کرد انصاف رخ پنهان نیابی دیو را دیوی چو کرد اخلاص رخ پیدا، سنایی، ، دیو بودن، همچودیو رفتار کردن، صفت دیو: ترک دیوی کنی ملک باشی ز شرف برتر از فلک باشی، سنایی، در کوی عشق دیوی و دیوانگی است عقل بس عقل کو ز عشق ملامت گزین گریخت، خاقانی، چون شدی در خوی دیوی استوار میگریزد از تو دیو ای نابکار، مولوی، - دیوی کردن، شیطنت نمودن و اعمال شیطانی را پیروی کردن، (ناظم الاطباء)، - دیوی نمودن، به معنی دیوی کردن، (ناظم الاطباء)
منسوب به دیو، شیطانی، عمل دیو: نبینی طبع را طبعی چو کرد انصاف رخ پنهان نیابی دیو را دیوی چو کرد اخلاص رخ پیدا، سنایی، ، دیو بودن، همچودیو رفتار کردن، صفت دیو: ترک دیوی کنی ملک باشی ز شرف برتر از فلک باشی، سنایی، در کوی عشق دیوی و دیوانگی است عقل بس عقل کو ز عشق ملامت گزین گریخت، خاقانی، چون شدی در خوی دیوی استوار میگریزد از تو دیو ای نابکار، مولوی، - دیوی کردن، شیطنت نمودن و اعمال شیطانی را پیروی کردن، (ناظم الاطباء)، - دیوی نمودن، به معنی دیوی کردن، (ناظم الاطباء)