جدول جو
جدول جو

معنی دیوانخانه - جستجوی لغت در جدول جو

دیوانخانه
(دی نَ / نِ)
مرکّب از: دیوان + خانه، بارگاه سلطنت، عدالتخانه. (ناظم الاطباء)، محکمه. دارالقضاء. (یادداشت مؤلف) : و بر مقتضاء این ادرارنامه از دیوان خانه ’لولاک لما خلقت الافلاک’ منشیان قل لاأسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی در حق اولاد مصطفی و احفاد مرتضی محرر و مقرر گردانیده اند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 120) ، دارالحکومه. (ناظم الاطباء)، ادارۀ حاکمی. محل نشستن امراء و ارباب دفاتر. (آنندراج) ، مقابل اندرون خانه. بیرونی
لغت نامه دهخدا
دیوانخانه
(دی نِ)
دهی است از دهستان گچلرات بخش پلدشت شهرستان ماکو با 231 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دیوانخانه
بارگاه سلطنت، محکمه، دارلقضا
تصویری از دیوانخانه
تصویر دیوانخانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دواخانه
تصویر دواخانه
داروخانه، جای فروش دارو برای بیماران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوان خانه
تصویر دیوان خانه
عدالت خانه، دارالحکومه، جای قضاوت و حکمرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوانخانه
تصویر نوانخانه
جایی که مستمندان و بینوایان را نگه داری می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(دی وام)
متصدی دیوان. محافظ دستگاه دیوانی. ضباط. (یادداشت مؤلف) : رسم آن بود که چون نامه ها رسیدی رقعتی نبشتی و بونصر دیوانبان را دادی تا بخادم رساند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 349). من خواندم ومهر کردم و به دیوانبان سپردم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 642). اسکدار خوارزم بدیوان آورده بودند حلقه برافکنده و بر در زده دیوانبان دانسته بود، که هر اسکداری که چنین رسد سخت مهم باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 323). و بومنصور دیوانبان را فرستاد و مثال داد که دبیران را باز باید گشت. (تاریخ بیهقی ص 159 چ ادیب)
لغت نامه دهخدا
(دی)
نام کوهی و ناحیتی به هرسین. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
داروخانه. (لغات فرهنگستان). دوافروشی. داروفروشی. آنجا که دارو فروشند. دکان داروفروشی
لغت نامه دهخدا
(وْ نَ / نِ)
خانه دیو. محل دیو. جایگاه دیو. دیوخان:
او در آن دیوخانه رفته ز هوش
کآمد آواز آدمیش بگوش.
نظامی.
خانه دیو، دیوخانه بود
گر خود ایوان خسروانه بود.
نظامی.
دیوخانه کرده بودی سینه را
قبله ای سازیده بودی کینه را.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(دی نَ / نِ نَ / نِ)
مانند دیوانگان. (آنندراج). همچون مجنونان
لغت نامه دهخدا
(دَ خا نَ / نِ)
لحی. دو استخوان زیر و زبر دهان که دندانها برآن روید. آرواره. (یادداشت مؤلف) : و تن او (قسمی مار) کوچکتر است لکن دندانخانه بزرگ است و دندانخانه را به تازی اللحی گویند و او را بدین سبب لحیانی گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). شکستگی دندانخانه که به تازی اللحی گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
خانه اندرونی، در مقابل بیرونی، به مجاز باطن و ضمیر و جان:
از درونخانه کنم قوت چو نحل
چون جهان راست زمستان چه کنم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نَ وا خا نَ / نِ)
مرکّب از: نوان، ناتوان و لاغر و ضعیف + خانه، جایی است که از طرف شهرداری ناتوانان را در آن نگاهداری می کنند. دارالعجزه. (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
جایی که دوات و قلمدان در آن نگاه می داشتند. جایی بوده است که اسناد دولتی را می نهاده اند از قبیل بایگانی و ضبط سلطنتی و محل نگهداری فرمانها و نامه های مهم: نبشت (خواجه احمد حسن) ... و آن را به دواتخانه انداخت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 686). سلطان ماضی خوارزم بگرفت و کاغذها و دواتخانه بازنگریست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 686). سوگندنامه ها به دواتخانه بنهادند. (تاریخ بیهقی). خواجه (احمد حسن) گفت فرمانبردارم... بازگشت سوی خانه و مواضع با وی بردند و سوگندنامه به دواتخانه بنهادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 149)
لغت نامه دهخدا
(دی)
محکمه. دیوانخانه. دیوانگه. جای و مستقر دیوانیان
لغت نامه دهخدا
(دی)
دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور با 677 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دواخانه
تصویر دواخانه
دارو فروشی، داروخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داروغه دیوانخانه
تصویر داروغه دیوانخانه
میر بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوانخانه
تصویر نوانخانه
جایی که فقیران ومستمندان را در آن نگهداری کننددارالعجزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوا خانه
تصویر دوا خانه
جایی که دوا سازند دارو خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو خانه
تصویر دیو خانه
جایگاه دیو محل دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوانگانه
تصویر دیوانگانه
مانند دیوانگان همچون مجنونان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوان خانه
تصویر دیوان خانه
عدلیه دادگستری (صفویان قاجاریان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوان خانه
تصویر دیوان خانه
((نِ))
عدلیه، دادگستری (صفویان و قاجاریان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوانخانه
تصویر نوانخانه
((نَ نِ))
فقیرخانه
فرهنگ فارسی معین
دیوزار، دیوستان، دیوکده
فرهنگ واژه مترادف متضاد