جدول جو
جدول جو

معنی دیوان خانه

دیوان خانه((نِ))
عدلیه، دادگستری (صفویان و قاجاریان)
تصویری از دیوان خانه
تصویر دیوان خانه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دیوان خانه

دیوان خانه

دیوان خانه
عدالت خانه، دارالحکومه، جای قضاوت و حکمرانی
دیوان خانه
فرهنگ فارسی عمید

دیوانخانه

دیوانخانه
دهی است از دهستان گچلرات بخش پلدشت شهرستان ماکو با 231 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

دیوانخانه

دیوانخانه
مُرَکَّب اَز: دیوان + خانه، بارگاه سلطنت، عدالتخانه. (ناظم الاطباء)، محکمه. دارالقضاء. (یادداشت مؤلف) : و بر مقتضاء این ادرارنامه از دیوان خانه ’لولاک لما خلقت الافلاک’ منشیان قل لاأسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی در حق اولاد مصطفی و احفاد مرتضی محرر و مقرر گردانیده اند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 120) ، دارالحکومه. (ناظم الاطباء)، ادارۀ حاکمی. محل نشستن امراء و ارباب دفاتر. (آنندراج) ، مقابل اندرون خانه. بیرونی
لغت نامه دهخدا

دیوان نامه

دیوان نامه
نامه با دفتری که حساب خزانه در ان نوشته شده باشد
دیوان نامه
فرهنگ لغت هوشیار

دیوان نامه

دیوان نامه
نامه یا دفتری که حساب خزانه در آن نوشته شده باشد: سوخرای گفت بر بازوی فیروز تعویذی بسته بود بزراندر گرفته و آن دیوان نامه بود مرخواستۀ وی را هرچه بودش از زر و جامه و گوهر و فرش و ستور و سلاح آنکه با خویشتن داشت چون بلشکر آمد و آن ذکر گنجهاست و ما امروز گنج نامۀ وی ندانیم تا آن دیوان نامه نیابیم باز نگردیم تا آن بما ندهی و خوشنواز آن دیوان نامه را باز فرستاد و صلح کرد. (ترجمه طبری بلعمی نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
لغت نامه دهخدا

میان خانه

میان خانه
جدول قسمت دوم تصانیف قدیم ایرانی که مانند مطلع بود صوت الوسط: (مولانا در فن شعر ماهر بود و در علم ادوار و موسیقی کامل و نادر و در عملهای خوداشعار میان خانه ساخته است تا دلالت بر فضل او کند)
میان خانه
فرهنگ لغت هوشیار