جدول جو
جدول جو

معنی دیرپای - جستجوی لغت در جدول جو

دیرپای
(صُ دَ / دِ)
دیرپا، که دیر پاید، که بسیار پاید، بادوام، که عمری طویل دارد، که بسیار ماند زماناً، که زود از میان نشود، که بسی برجای ماند، (یادداشت مؤلف) :
کند کم درین رستۀ دیرپای
نکوهنده لاف فروشنده رای،
زینتی،
از عدل دیر پای بود ملک بر ملوک
عدل تو بر تودارد ملک تو دیرپای،
سوزنی،
آنکه بخمول راضی گردد اگر چه چون برگ انار دیر پاید نزدیک اهل مروت وزنی نیارد، (کلیله و دمنه)،
کیست در این دایرۀ دیرپای
کو لمن الملک زند جز خدای،
نظامی،
شنیدم که آن جنبش دیرپای
هنوز اندر آن تخت مانده بجای،
نظامی،
کوه به آهستگی آمد بجای
از سر آنست چنین دیرپای،
نظامی،
درخت از پی آن بود دیرپای
که پاش از سکونت نجنبد ز جای،
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
دیرپای
پایدار، بادوام
تصویری از دیرپای
تصویر دیرپای
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلربای
تصویر دلربای
(دخترانه)
زیبا، جذاب، معشوق، محبوب، نام نوعی عتیق که دارای دانه های ریز براق است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دیرانی
تصویر دیرانی
صاحب دیر، دیرنشین، برای مثال گفت کای کهنه پیر دیرانی / چیست این کسوت مسلمانی (جامی۱ - ۲۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیروزی
تصویر دیروزی
مربوط به دیروز، کنایه از مربوط به گذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیریاب
تصویر دیریاب
آنچه دیر پیدا شود، آنچه به دشواری به دست آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیرباز
تصویر دیرباز
زمان دور و دراز، مدت دراز، زمان پیشین، عهد قدیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیرگاه
تصویر دیرگاه
زمان دیر، زمان قدیم، از مدت دراز، دیروقت، بی موقع، دیرگاهان، دیرگهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیریاز
تصویر دیریاز
دیریازنده، دراز، طولانی، برای مثال پراندیشه بود آن شب دیریاز / چوخورشید بنمود تاج از فراز (فردوسی - ۲/۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیرسال
تصویر دیرسال
کهنه، کهن، کهن سال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیرپا
تصویر دیرپا
دیرپاینده، پایدار، بادوام
فرهنگ فارسی عمید
(شی شَ / شِ)
دیرپای، دائم و پاینده، که زود زائل نگردد، (آنندراج)، پایدار، مداوم، بادوام
لغت نامه دهخدا
هر حیوانی که دارای چهار دست و پا باشد، چارپا، چاروا، ذوات الاربع، مرکب سواری چون اسب و استر و خر و شتر و امثال آن، ستور، نعم، بهیمه، ماشیه، مال:
سکندر بدو گفت تاریک جای
بدو اندرون چون رود چارپای،
فردوسی،
تبه شد بسی مردم و چارپای
یکی را نبد خنگ جنگی به جای،
فردوسی،
ز بس مردن مردم و چارپای
پیی را نبد بر زمین نیز جای،
فردوسی،
بدادی ز گنج آلت و چارپای
نماندی که پایش برفتی ز جای،
فردوسی،
به ره بر یکی نامور دید جای
بسی اندرو مردم و چارپای،
فردوسی،
درختان شده خشک و ویران سرای
همه مرز بی مردم و چارپای،
فردوسی،
کسی را کجا تخم یا چارپای
بهنگام ورزش نبودی بجای،
فردوسی،
مرا تخت و گنج است و هم چارپای
بدینسان بمانم سزاوار جای،
فردوسی،
همه هر چه دید اندرو چارپای
بیفکند و ز یشان بپرداخت جای،
فردوسی،
به ایران نمانم بر و بوم و جای
نه کاخ و نه ایوان و نه چارپای،
فردوسی،
ز خون چنان بی زبان چارپای
چه آمد بر آن مرد ناپاکرای،
فردوسی،
ستایش گرفتند بر رهنمای
فزایش گرفت از گیا چارپای،
فردوسی،
در و دشت گل بود و بام و سرای
جهان گشت پر سبزه و چارپای،
فردوسی،
ز ایوان و خرگاه و پرده سرای
همان خیمه و آخور و چارپای،
فردوسی،
با چنین چارپای لنگ بود
سوی هفت آسمان شدن دشوار،
سنائی،
در این چارسو چند سازیم جای
شکم چارسو کرده چون چارپای،
نظامی،
، گوسپند و گاو:
مر او را ز دوشیدنی چارپای
ز هر یک هزار آمدندی بجای،
فردوسی،
ز هر گونه از مرغ و از چارپای
خورش کرد و آورد یک یک بجای،
فردوسی،
، چارپایۀ تخت:
کعبه است حضرت او کز چارپای تختش
بیرون ز چارارکان، ارکان تازه بینی،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
صفت و حالت دیرپا، دوام
لغت نامه دهخدا
(وْ)
دیوپا. رجوع به دیوپا شود
لغت نامه دهخدا
پیش پل، در قدیم نام دریای مرمره بوده است. بسبب وضع آن نسبت به بحر اسود (دریای سیاه) آنرا چنین می نامند و سواحل آن از مستعمرات یونان بود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیرپاش
تصویر قیرپاش
گژفپاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیرپاشی
تصویر قیرپاشی
گژفپاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرانی
تصویر دیرانی
دیر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
پای پیل پای فیل، دارای پایی چون پیل: گور جست و گاو پشت و گرگ ساق و کرگ روی ببر گوش و رنگ چشم و شیر دست و پیلپای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیررام
تصویر دیررام
خودسر، که آسان تن به اطاعت ندهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرکاری
تصویر دیرکاری
تنبلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرگاه
تصویر دیرگاه
زمان قدیم، زمان دیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیروزی
تصویر دیروزی
منسوب به دیروز دیروزین، تازه پدید آمده: طفل دیروزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیریاز
تصویر دیریاز
طویل، دراز، پردوام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیگپایه
تصویر دیگپایه
اجاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرباز
تصویر دیرباز
زمان دور و دراز، زمان پیشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرپا
تصویر دیرپا
دائم و پاینده، پایدار، مداوم، بادوام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرانی
تصویر دیرانی
((دَ))
منسوب به دیر، دیرنشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیگپایه
تصویر دیگپایه
((یَ یا یِ))
سه پایه آهنین که دیگ را روی آن می گذارند، نام ستاره ای است در صورت فلکی چنگ رومی، نسرواقع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیرباز
تصویر دیرباز
زمان دور و دراز، زمان پیشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیرگاه
تصویر دیرگاه
زمان قدیم، دیروقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیریاز
تصویر دیریاز
آن چه که مدتی دراز بکشد، کهن، قدیمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیرگاه
تصویر دیرگاه
مدت مدید
فرهنگ واژه فارسی سره
بادوام، جاوید، دیرزی
متضاد: بی دوام
فرهنگ واژه مترادف متضاد