نام دهستانی است از بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان محدود از شمال به دهستان سیاهکل از جنوب و باختر به دهستان عمارلو از خاور به دهستان سمام. منطقه دهستان کوهستانی با شیب ملایم و محصور به ارتفاعات منشعبه از کوه درفک هوای آن سردسیر خوش آب و هوا و قسمت عمده اراضی آن مستور از چمن و مراتع و چشمه سارهای متعدد مناظر زیبا و هوای نشاطانگیز دهستان خاصه در فصل بهار بسیار جالب توجه و یکی از نقاط ییلاقی بسیار خوب کشور بشمار میرود سرچشمه رود خانه چاک رود که به پلرود متصل میشود از ارتفاعات شمال، باختر و جنوبی این دهستان است مرکز دهستان قصبه قدیمی دیلمان و قراء مهم آن عبارت است از: اسپیلی که در یک هزارگزی شمال دیلمان واقع مرکز بخشداری و خوانین نشین دهستان بوده دارای ساختمانهای مهم وزیباست قریه آسیا برکه در 9 هزارگزی باختر دیلمان است و مرکزیت دارد. جمع قراء دهستان 134 آبادی بزرگ وکوچک و صدها مرتع. جمعیت آن در حدود 9 هزار نفر است. زمستان قسمت عمده سکنه اولاً برای تأمین معاش در ثانی برای استفاده از هوای معتدل گیلان به سیاهکل و نقاط دیگر شهرستان لاهیجان می روند و گله داران بخش سیاهکل در بهار و تابستان به نواحی مختلف دیلمان آمده بااجاره نمودن مراتع چند ماهی در این دهستان ساکن می شوند و سپس مراجعت مینمایند. شغل عمده سکنۀ دهستان زراعت، گله داری و کسب است. لبنیات دهستان از حیث مرغوبیت در منطقه گیلان بی نظیر است. مهمترین مراتع دهستان عبارت است از: مراتع خلش کوه و سنگ سره و سیاخانی و حیدرسرا و اربستان - شیعه کن. راه به دهستان از هر سمت مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2) حدود العالم چنین نویسد: ناحیتی بسیار است. با زبانها و صورتهای مختلف که بناحیت دیالم باز (خوانند) مشرق این ناحیت خراسان است و جنوبش شهرهای جبال است و مغربش حدود آذربایجان است و شمالش دریای خزران است. (حدود العالم). بمعنی دیلم است که شهر باشد از گیلان. (برهان). نام شهری است از گیلان که موی مردم آنجا مجعد باشد و اکثر و اغلب حربۀ ایشان زوبین بود. (فرهنگ جهانگیری) : سپاهی بیامد ز هر کشوری ز گیلان واز دیلمان لشکری. فردوسی. رجوع به دیلم و نیز رجوع به تاریخ سیستان ص 223، 224، نزههالقلوب ص 162، قاموس الاعلام، تاریخ رشیدی ص 164، عیون الانباء ص 17 ج 2، مازندران و استرآباد رابینو، تاریخ بخارای نرشخی ص 116 تاریخ ایران باستان ص 1492، 1491 ج 2 شود، جمع واژۀ دیلم به معنی فردی از قوم دیلم. سپاهیان اهل دیلم: چو دیلمان زره پوش شاه و ترکانش به تیر و زوبین بر پیل ساخته خنگال درست گویی شیران آهنین چرمند همی جهانند از پنجۀ آهنین چنگال. عسجدی. قریب سی سپر بزر وسیم دیلمان و سپرکشان در پیش او (حاجب غازی) می کشیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 133). دیلمان و همه بزرگان درگاه و ولایت داران و حجاب با کلاههای دوشاخ و کمر زر بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 290). از سرهنگان و دیلمان و دیگر اصناف که با وی نامزد بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 272). چو باد یافته از دست دیلمان زوبین. مسعودسعد
نام دهستانی است از بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان محدود از شمال به دهستان سیاهکل از جنوب و باختر به دهستان عمارلو از خاور به دهستان سمام. منطقه دهستان کوهستانی با شیب ملایم و محصور به ارتفاعات منشعبه از کوه درفک هوای آن سردسیر خوش آب و هوا و قسمت عمده اراضی آن مستور از چمن و مراتع و چشمه سارهای متعدد مناظر زیبا و هوای نشاطانگیز دهستان خاصه در فصل بهار بسیار جالب توجه و یکی از نقاط ییلاقی بسیار خوب کشور بشمار میرود سرچشمه رود خانه چاک رود که به پلرود متصل میشود از ارتفاعات شمال، باختر و جنوبی این دهستان است مرکز دهستان قصبه قدیمی دیلمان و قراء مهم آن عبارت است از: اسپیلی که در یک هزارگزی شمال دیلمان واقع مرکز بخشداری و خوانین نشین دهستان بوده دارای ساختمانهای مهم وزیباست قریه آسیا برکه در 9 هزارگزی باختر دیلمان است و مرکزیت دارد. جمع قراء دهستان 134 آبادی بزرگ وکوچک و صدها مرتع. جمعیت آن در حدود 9 هزار نفر است. زمستان قسمت عمده سکنه اولاً برای تأمین معاش در ثانی برای استفاده از هوای معتدل گیلان به سیاهکل و نقاط دیگر شهرستان لاهیجان می روند و گله داران بخش سیاهکل در بهار و تابستان به نواحی مختلف دیلمان آمده بااجاره نمودن مراتع چند ماهی در این دهستان ساکن می شوند و سپس مراجعت مینمایند. شغل عمده سکنۀ دهستان زراعت، گله داری و کسب است. لبنیات دهستان از حیث مرغوبیت در منطقه گیلان بی نظیر است. مهمترین مراتع دهستان عبارت است از: مراتع خلش کوه و سنگ سره و سیاخانی و حیدرسرا و اربستان - شیعه کن. راه به دهستان از هر سمت مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2) حدود العالم چنین نویسد: ناحیتی بسیار است. با زبانها و صورتهای مختلف که بناحیت دیالم باز (خوانند) مشرق این ناحیت خراسان است و جنوبش شهرهای جبال است و مغربش حدود آذربایجان است و شمالش دریای خزران است. (حدود العالم). بمعنی دیلم است که شهر باشد از گیلان. (برهان). نام شهری است از گیلان که موی مردم آنجا مجعد باشد و اکثر و اغلب حربۀ ایشان زوبین بود. (فرهنگ جهانگیری) : سپاهی بیامد ز هر کشوری ز گیلان واز دیلمان لشکری. فردوسی. رجوع به دیلم و نیز رجوع به تاریخ سیستان ص 223، 224، نزههالقلوب ص 162، قاموس الاعلام، تاریخ رشیدی ص 164، عیون الانباء ص 17 ج 2، مازندران و استرآباد رابینو، تاریخ بخارای نرشخی ص 116 تاریخ ایران باستان ص 1492، 1491 ج 2 شود، جَمعِ واژۀ دیلم به معنی فردی از قوم دیلم. سپاهیان اهل دیلم: چو دیلمان زره پوش شاه و ترکانش به تیر و زوبین بر پیل ساخته خنگال درست گویی شیران آهنین چرمند همی جهانند از پنجۀ آهنین چنگال. عسجدی. قریب سی سپر بزر وسیم دیلمان و سپرکشان در پیش او (حاجب غازی) می کشیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 133). دیلمان و همه بزرگان درگاه و ولایت داران و حجاب با کلاههای دوشاخ و کمر زر بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 290). از سرهنگان و دیلمان و دیگر اصناف که با وی نامزد بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 272). چو باد یافته از دست دیلمان زوبین. مسعودسعد
در اوستا ’ایریامن’ که بطبقۀ پیشوایان دینی و روحانیان اطلاق میشد، این کلمه در ادبیات پهلوی ’ائرمان’، در شاهنامه سه بار ایرمان به معنی مهمان آمده، بدیهی است که این واژه در فارسی معنی اصلی خود را از دست داده و تحول بسیار پیدا کرده است، در سانسکریت و اوستا ’اری یامن’ بمعنی یار و دوست و نیز نام یکی از خدایان وداست، (از حاشیۀ برهان چ معین)، پیشوا، موبد: چو مؤبد بدید اندر آمد بدر ابا او یکی ایرمان دگر، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2147)، زنان کدخدایان و کودک همان پرستار و مزدور با ایرمان، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2140)
در اوستا ’ایریامن’ که بطبقۀ پیشوایان دینی و روحانیان اطلاق میشد، این کلمه در ادبیات پهلوی ’ائرمان’، در شاهنامه سه بار ایرمان به معنی مهمان آمده، بدیهی است که این واژه در فارسی معنی اصلی خود را از دست داده و تحول بسیار پیدا کرده است، در سانسکریت و اوستا ’اری یامن’ بمعنی یار و دوست و نیز نام یکی از خدایان وداست، (از حاشیۀ برهان چ معین)، پیشوا، موبد: چو مؤبد بدید اندر آمد بدر ابا او یکی ایرمان دگر، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2147)، زنان کدخدایان و کودک همان پرستار و مزدور با ایرمان، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2140)