- دیرباز
- زمان دور و دراز، زمان پیشین
معنی دیرباز - جستجوی لغت در جدول جو
- دیرباز
- زمان دور و دراز، مدت دراز، زمان پیشین، عهد قدیم
- دیرباز
- زمان دور و دراز، زمان پیشین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
طویل، دراز، پردوام
مدت متمادی دور و دراز زمان پیشین
کسی که روی ریسمان حرکات جالب انجام دهد بند باز ریسمان باز
دیریازنده، دراز، طولانی، برای مثال پراندیشه بود آن شب دیریاز / چوخورشید بنمود تاج از فراز (فردوسی - ۲/۸)
داربازنده، کسی که روی ریسمان حرکات جالب انجام دهد، بندباز، ریسمان باز
آن چه که مدتی دراز بکشد، کهن، قدیمی
کسی که در بلندی روی ریسمان راه برود و بازی کند، ساروباز، بندباز، رسن باز
مدت مدید
مکار، حیله باز، فریبنده
حیله باز و مکار
بلیغ زبان آور، شعبده باز، جای وسیع و با صفا محلی با روح و خوش منظر: (خانه دل بازیست)
زمان قدیم، زمان دیر
خودسر، که آسان تن به اطاعت ندهد
شکاک، بدباور
آنچه که مدتی دراز بکشد طولانی
شخصی را گویند که برجای بلند مانند سر کوه و بالای کشتی نشیند و هر چه از دور بیند خبر دهد
استقبال
امر به دور شدن
دلیر، جنگجو، شجاع
چوب بزرگی که بدان بام را پوشانند
استقبال، پیشواز
آنکه با پیل بازی کند کسی که با فیل ببازی مشغول شود، (شطرنج) آنکه فیل را بازد بازنده پیل
استقبال از مسافر یا مهمان
پیشباز آمدن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن
پیشباز رفتن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن
پیشباز آمدن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن
پیشباز رفتن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن
کسی که با چتر نجات از هواپیما، بالگرد و امثال آن به زمین فرود می آید، سربازی که به وسیلۀ چتر نجات در خاک دشمن یا در میدان جنگ فرود می آید
جای وسیع و با صفا و خوش منظر، دلگشا
بدنما، نازیبا، زشت خو، خشم آلود، برای مثال پلنگ دژ برازی دید در کوه / که شیر چرخ گشت از کینش استوه (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰) ، خام طمع
آنچه دیر پیدا شود، آنچه به دشواری به دست آید
حرف استثنا، جز، به جز، غیر، الّا، مگر
کسی که رغبت بسیار به دیدن چهرۀ زیبا رویان دارد
دربار، گوهرافشان، مرواریدبار، کنایه از خوش سخن، فصیح
فرمان دور شدن، کنایه از نیزۀ دو شاخه ای که در قدیم پیشاپیش پادشاه می برده اند تا مردم آن را ببینند و از سر راه دور شوند، برای مثال برآورد از جگر آهی چنان سرد / که گفتی دور باشی بر جگر خورد (نظامی۲ - ۲۳۱) ،
کنایه از آهی که از ته دل برآید،برای مثال چو دارا جواب سکندر شنید / یکی دور باش از جگر برکشید (نظامی۵ - ۸۱۵) ، کنایه از مانع، کنایه از نگهبان شاه
کنایه از آهی که از ته دل برآید،