جدول جو
جدول جو

معنی درربار

درربار
دربار، گوهرافشان، مرواریدبار، کنایه از خوش سخن، فصیح
تصویری از درربار
تصویر درربار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با درربار

درربار

درربار
درربارنده. بارندۀ درر. آنکه یا آنچه درها بارد، فصیح. (ناظم الاطباء) : از رشحات خامۀ درربار ریاض اخبار شاه فلک اقتدار بر وجهی نضارت یابد. (حبیب السیر چ تهران ج 3 جزو 4 ص 323)
لغت نامه دهخدا

دوربار

دوربار
دو نیزه که در قدیم از دو طرف ملوک در حین سواری نگاه می داشتند، (از آنندراج) (از غیاث)، رجوع به دورباش شود
لغت نامه دهخدا

دررباط

دررباط
دهی است از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان واقع در 27 هزارگزی جنوب باختری فلاورجان و 20 هزارگزی راه گردنه سرخ به فلاورجان، با 603 تن سکنه. آب آن از زاینده رود و قنات و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

دیربار

دیربار
تنگ بار، (یادداشت مؤلف)، کسی را گویند که مردم نزد او به دشواری بار یابند، (از برهان ذیل تنگ بار)، رجوع به تنگ بار شود
لغت نامه دهخدا

شرربار

شرربار
چیزی که از وی جرقه های آتش میبارد. (ناظم الاطباء).
- آه شرربار، آه آتشین و سوزان.
- چشم شرربار، دیدۀ غضبناک.
- نگاه شرربار، نگاه خشم آگین
لغت نامه دهخدا