جدول جو
جدول جو

معنی دگر - جستجوی لغت در جدول جو

دگر
دیگر، جز، غیر، بیگانه، شخصی یا چیزی غیر از آنکه یا آنچه قبلاً دیده یا گفته شده، مثل کس دیگر، روز دیگر، سال دیگر، باز و مجدد
تصویری از دگر
تصویر دگر
فرهنگ فارسی عمید
دگر
مخفف دیگر
تصویری از دگر
تصویر دگر
فرهنگ لغت هوشیار
دگر
دیگر، سایر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دگر
هالو، آدم هالو، رام، دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دگرگون
تصویر دگرگون
جور دیگر، طور دیگر، واژگون و سرنگون، منقلب، رنگ دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دگردیس
تصویر دگردیس
دگرگون، در علم زیست شناسی جانوری که تغییر شکل یافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دگردیسی
تصویر دگردیسی
تغییر صورت، تغییر شکل، دگرگونی، حالت دگردیس، در علم زیست شناسی تغییر شکل بعضی جانوارن در دورۀ زندگی معمولاً بعد از دورۀ جنینی، متامورفوز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دگرسان
تصویر دگرسان
دگرگون، طور دیگر، جور دیگربرای مثال مشیات خلق نگردد دگرگون / قضیات سابق نگردد دگرسان (عبدالواسع جبلی - ۲۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ گِ دَ رَ)
دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل با 217 تن سکنه. آب آن از چاه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ گَ)
پیمانه.
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ)
بدکننده. بدکار:
هر که او بدگر است و بدکار است
گر چه زنده ست کم ز مردار است.
سنایی.
مکن بد میامیزبا بدگران
ز بد کردن بدگران کن کران.
شمسی (یوسف و زلیخا).
و رجوع به بدگری شود
لغت نامه دهخدا
(دِ گَرْ، رَ / رِ)
موجود بودن یک عنصر شیمیایی به دو یا چند شکل. هر یک از این اشکال را یک (شکل) دگروار آن عنصر خوانند. دگروارها در خواص فیزیکی (مانند رنگ و سختی) متفاوت اند و در عده یا ترتیب اتمها در مولکول و در فعالیت شیمیایی نیز ممکن است متفاوت باشند ولی در بیشتر خواص شیمیایی دیگر یکسان اند. نمونۀ بارز دگروارگی در کربون دیده می شود که سه دگروار آن کربون بی شکل، گرافیت و الماس است. ازسایر عناصر شیمیایی که دگروارگی آنها جالب است اکسیژن، فوسفور و گوگرد است. (از دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دگر دیسی
تصویر دگر دیسی
حالت و کیفیت دگردیس تغییر شکل دادن جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دگر زا
تصویر دگر زا
زاییده دیگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دگر شکلی
تصویر دگر شکلی
در انگلیسی دگر کرپی
فرهنگ لغت هوشیار
رنگ دیگر، جور دیگر طور دیگر نوع دیگر، سرنگون واژگون، مغشوش مضطرب شوریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دگر گونی
تصویر دگر گونی
دیگر گون شدن دیگر گونگی تغییر تبدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دگران
تصویر دگران
دیگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دگردیس
تصویر دگردیس
دیگرگون، تبدیل موجودی به موجود دیگر تغییر شکل بعضی جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دگرسیون
تصویر دگرسیون
فرانسوی افت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دگرگون
تصویر دگرگون
تغییر حال یافته، متغیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دگرگونه شدن
تصویر دگرگونه شدن
متغیر و منقلب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
دیگر دیگری:) تو این کار را نکنی دیگری میکند. (توضیح: بنظر میاید که در قدیم این کلمه با یای وحدت و نکره تلفظ میشد (یعنی: یکی دیگر شخصی دیگر) :) من پسر را به پدر تهنیت آوردم ازآن که ندیدم بجهان مر پدرش را دگری . (دیوان فرخی 379)
فرهنگ لغت هوشیار
در اصطلاح زمین شناسی عواملی که موجب تغییرات فاحش در ساختمان سنگها می شوند و آن عوامل عبارتند از گرما، نفوذ حرکات قشر جامد زمین حادث میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دگروارگی
تصویر دگروارگی
در اصطلاح شیمی، موجود بودن یک شیمیائی بدو یا چند شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دگردیسی
تصویر دگردیسی
((دِ گَ))
بعضی دگرگونی ها در برخی حیوانات در طول مراحل رشد، متامورفوز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دگراندیش
تصویر دگراندیش
((دِ گَ اَ))
دارای اندیشه متفاوت با اندیشه حاکم بر جامعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دگرگون
تصویر دگرگون
متحول
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دگرگون کردن
تصویر دگرگون کردن
تحریف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دگرگونی
تصویر دگرگونی
تبدیل، تغییر، تحول، تغییرات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دگروارگی
تصویر دگروارگی
آلتروپیزم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دگردیسی
تصویر دگردیسی
انقلاب، تمایز، ابدال، تغییر، تحول
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دگرش
تصویر دگرش
تغییر
فرهنگ واژه فارسی سره
سال آینده، هنگام بر گشتن، بازگشته
فرهنگ گویش مازندرانی
بازگرد، برگرد، امر چرخیدن، بچرخ
فرهنگ گویش مازندرانی