جدول جو
جدول جو

معنی دکوشان - جستجوی لغت در جدول جو

دکوشان
خاموش کن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درفشان
تصویر درفشان
(دخترانه)
درخشان و روشن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوشان
تصویر کوشان
(پسرانه)
کوشا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از منوشان
تصویر منوشان
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از فرمانروایان دلاور ایرانی که از سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی بود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سروشان
تصویر سروشان
(پسرانه)
نام جد بایزید بسطامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دکوپاژ
تصویر دکوپاژ
دکوپاژ (Découpage) یکی از اصطلاحات مهم در فیلم سازی است که به معنای تقسیم بندی و طراحی دقیق صحنه ها و نماها در یک فیلم یا ویدئو است. این تکنیک به کارگردان و فیلم بردار کمک می کند تا نحوه فیلم برداری، حرکت دوربین، زوایای مختلف و تدوین نهایی را برنامه ریزی کنند.
مراحل دکوپاژ
1. شکستن فیلمنامه به صحنه ها و نماها : اولین مرحله در دکوپاژ، شکستن فیلمنامه به صحنه ها و سپس به نماهای مختلف است. هر صحنه به نماهای مختلفی تقسیم می شود که هر کدام از آن ها یک قسمت خاص از داستان را نشان می دهند.
2. تعیین زوایای دوربین : برای هر نما، زاویه دوربین تعیین می شود. این شامل انتخاب زاویه دید، ارتفاع دوربین، و فاصله آن از سوژه است.
3. حرکت دوربین : در این مرحله، نوع حرکت دوربین برای هر نما مشخص می شود. این شامل حرکت های دالی، پن (pan)، تیلت (tilt)، زوم (zoom) و دیگر تکنیک ها است.
4. تدوین اولیه : بعد از تعیین نماها و زوایای دوربین، یک طرح اولیه برای تدوین فیلم ایجاد می شود. این طرح شامل ترتیب نماها و نحوه انتقال بین آن ها است.
5. تعیین جزییات فنی : در نهایت، جزییات فنی مانند نورپردازی، صدابرداری، و دیگر جنبه های فنی مشخص می شوند.
اهمیت دکوپاژ
- برنامه ریزی دقیق : دکوپاژ به کارگردان و تیم تولید کمک می کند تا همه چیز را قبل از فیلم برداری برنامه ریزی کنند و اطمینان حاصل کنند که هر نما با دقت و با توجه به نیازهای داستان فیلم برداری می شود.
- کارایی بیشتر : با داشتن یک برنامه دکوپاژ دقیق، فیلم برداری به طور کارآمدتری انجام می شود و زمان و منابع بهینه تر مصرف می شوند.
- تدوین بهتر : دکوپاژ به تدوینگر کمک می کند تا فیلم را به شکلی که کارگردان مد نظر دارد، تدوین کند و جریان داستان به بهترین نحو ممکن منتقل شود.
نمونه ای از دکوپاژ
فرض کنید صحنه ای دارید که در آن یک شخصیت وارد یک اتاق می شود، نامه ای را از روی میز برمی دارد و شروع به خواندن آن می کند. دکوپاژ این صحنه می تواند شامل موارد زیر باشد:
- نما 1 : نمای دور از شخصیت که وارد اتاق می شود (زاویه دوربین: نمای کلی از اتاق)
- نما 2 : نمای نزدیک از دست شخصیت که نامه را برمی دارد (زاویه دوربین: نمای نزدیک از میز)
- نما 3 : نمای نزدیک از صورت شخصیت که شروع به خواندن نامه می کند (زاویه دوربین: نمای نزدیک از صورت شخصیت)
- نما 4 : نمای دور از اتاق که شخصیت در حال خواندن نامه است (زاویه دوربین: نمای کلی از اتاق)
تقطیع فنی فیلمنامه که در آن صحنه ها به نماهای مشخصی تقسیم و در اصطلاح خرد می شود. در این مرحله، اندازه ی نماها، زاویه ی دوربین و حرکت دوربین توسط کارگردان معین می شود. به دکوپاژ، فیلمنامه ی کاری هم می گویند
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
درخشنده، روشنی دهنده، روشن، تابان، رخشان، درخور توجه، شاخص، بن مضارع درخشاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دکوپاژ
تصویر دکوپاژ
تقسیم فیلم نامه بر اساس فصل ها و نماها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خروشان
تصویر خروشان
خروشنده، در حال جوش و خروش و خروشیدن، کنایه از جوشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوکدان
تصویر دوکدان
جای گذاشتن دوک در ماشین نخ ریسی، جعبه ای که در آن دوک های نخ ریسی را بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوجان
تصویر دیوجان
بدنفس، بدطینت، شیطان صفت، سخت جان، سال خورده، دلاور و شجاع، بیرحم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درفشان
تصویر درفشان
درخشان، درخشنده، روشن، تابان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درفشان
تصویر درفشان
درافشاننده، کنایه از شخص بلیغ و زبان آور، شیرین سخن، درافشان
فرهنگ فارسی عمید
(دُ)
دهی است از دهستان حسن آباد بخش حومه شهرستان سنندج. در 9 هزارگزی جنوب خاور سنندج و 2 هزارگزی خاورشوسۀ سنندج به کرمانشاه. 348 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دوشا، قابل دوشیدن، دوشیدنی، حیوانی که آن را بدوشند:
همان گاودوشان و از مادیان
فزون داشت آن مهتر تازیان،
فردوسی،
رجوع به دوشا شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نوعی از خوردنی اهل عمان که از برنج و ماهی سازند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و طعامهم (طعام اهل الصین) الارز و ربما طبخوا معه الکوشان فصبوه علی الارز فاکلوه. (اخبار الصین و الهند ص 11)
لغت نامه دهخدا
بعضی را گمان چنان است که مقصود از این لفظ ملکۀ کوش می باشد و دیگران برآنند که قصد از ملک کوش است، (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
نام سلسله ای از شاهان که از نژاد یوه چی یا از اصل ’سکه ها’ بودند و اندکی پس از مرگ گوندفارس بر قندهار و پنجاب مستولی شدند، (حاشیۀ برهان چ معین ذیل کشان)، رجوع به کوشانیان، کشان یا کشان، کشانی یا کشانی و کشانیه یا کشانیّه شود
لغت نامه دهخدا
کوشش و سعی و جهد کننده را گویند، (برهان) (آنندراج)، کوشش نماینده و جد و جهد کننده، (ناظم الاطباء) :
از این سو از آن سو خروشان شدند
به رزم اندرون سخت کوشان شدند،
فردوسی،
چرخ گردان بودبه هفت اقلیم
جسم کوشان بود به پنج حواس،
مسعودسعد،
چو باد از کوه و از دریاش راند بر هوا ماند
به کوشان پیل و کرگندن به جوشان شیر و اژدرها،
شمعی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)،
،
در حال کوشیدن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، در حال کوشیدن، سعی کنان، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
اسم ترکی ارنب است. (تحفۀ حکیم مؤمن). خرگوش. رجوع به خرگوش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دکوپاژ
تصویر دکوپاژ
برش، بریدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خروشان
تصویر خروشان
فریاد کنان نالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوکدان
تصویر دوکدان
جعبه ای که در آن دوکهای نخ ریسی را جا دهند (در چرخ جراب بافی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درفشان
تصویر درفشان
تابان، روشن، براق
فرهنگ لغت هوشیار
آهسته از جائی بیرون رفتن و ناپدید شدن آهسته از جایی بیرون رفتن بدون آنکه دیگران متوجه شوند غایب شدن جیم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکروشمان
تصویر دکروشمان
فرانسوی گسلیدگی زبانزد زمین شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
تابان، روشنی دهنده، لرزان و تابان، فروزان، ساطع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوشان
تصویر کوشان
در حال کوشیدن سعی کنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خروشان
تصویر خروشان
فریادکنان، نالان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
براق، نورانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داوران
تصویر داوران
قضات
فرهنگ واژه فارسی سره
بپوشان
فرهنگ گویش مازندرانی
خاموش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف کره گیری، خمره ی شکم دار مخصوص شیره ی خرمالو، انار، انگور و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
خاموش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی