- دژم
- پژمان و اندوهگین از غم و پژمرده
معنی دژم - جستجوی لغت در جدول جو
- دژم
- افسرده، رنجور، دلتنگ، اندوهگین، خشمگین، آشفته، کنایه از ویژگی چشمی که خمار است، چشم مست،
برای مثال دو نرگس دژمّ و دو ابرو به خم / ستون دو ابرو چو سیمین قلم (فردوسی - ۱/۱۹۲)
- دژم ((دُ ژَ))
- افسرده، دلتنگ، خشمگین، آشفته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بد نهاد
غمگینی افسردگی، خشمناکی، رنجوری
غمگین افسرده، خشمگین خشمناک، رنجور
متاسف اندوهگین
اندوهگین، دلتنگ، خشمگین
بدمنش، بدنهاد، آزرده، بیزار
رنجور، دردمند، افسرده، غمناک، اندوهگین
ثانیا
شبنم، یا بمعنی بخار بامداد که روی زمین را بپوشد
طعم تند و تیز
غده کوچک، آبله که بسبب کار کردن و راه رفتن پدید آید تاول، گرهی که در وقت تابیدن ریسمان ابریشم و مانند آن بر آنها افتد
بر نهاد بد خوی، زندان بان نگاهبان محبس، جلاد میر غضب
درهم دراخما: یونانی در پهلوی دیرم زوزن جوجر همرس دندان سودگی، هموار شدن واحد سکه نقره (وزن و بهای آن در عصرهای مختلف متفاوت بوده است)، واحد وزن معاذل شش دانگ (هر دانگ دو قیراط)
چربی گوشت، پیه
کبوتر جاهی از پرندگان بچه مار از خزندگان پیل از جانوران
اندوه از بدهکاری شکسته دندان
اسپ دیزه اسپ سیاه سیر
لاتینی فرانسوی بنباور
رخسار، صورت، چهره زراعتی که از آب باران خورد باران پیوسته
فردار درخت بزرگ، همارگی، خرمای هندی در مرحله دو دومین ثانی
عدد ترتیبی برای ده در مرحله ده عاشر. غار
رزم و جنگ و نبرد و پیکار و حرب
تله که آلت گرفتار شدن حیوانات است، فریب خوردن و بدان دچار شدن
اندوهزدگی
دخمه، مقبره، سردابه که مرده را در آن جای دهند
بیخ، همتا
گردنه گریوه کتل بش بند سر کوه، زمین پست و بلند. یا سر پژ گرفتن، (ظاهرا بصورت سخریه و استهزا) کار را بکمال رساندن باشد از خوب یا زشت مثل اینکه امروز گویند: (معرکه کردی)
پرخشم، خشمناک، خشم آلود
دژ کوچک، قلعه کوچک، دزک
آبله، تاول، غده، غدۀ کوچک، گره
درهم، پول نقد، سکه، سکۀ نقره، واحد پول کشور امارات متحدۀ عربی، واحد پول از اوایل اسلام تا دورۀ مغول، واحد اندازه گیری وزن با مقدارهای متفاوت،