جدول جو
جدول جو

معنی دوگوشی - جستجوی لغت در جدول جو

دوگوشی
(دُ)
که دارای دو گوش باشد. دو گوشه، عمامه ای که دوطرف آن پایین افتاده باشد. (ناظم الاطباء) ، کلاهی را گویند که دو گوش داشته باشد از دو طرف اعم از اینکه گوشها از پایین باشند به نحوی که در شوشتر و بعضی بلاد فارس است یا از بالا به نحوی که در عراق معمول است. (لغت محلی شوشتر). کلاهی که در هر دو طرف گوشه داشته باشد. (آنندراج) (برهان) :
گاه در اطلس کلاه زده
لاف ترک دو گوشی دو سرا.
نظام قاری.
و رجوع به دو گوشه شود، سبویی که دارای دو دسته بود. (ناظم الاطباء). سبو و کوزه که دو دسته داشته باشد. (از برهان) (آنندراج). دو گوشه، نول کشتی. (لغت محلی شوشتر) ، کرایۀ حیوانات در رفت آمد. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توگویی
تصویر توگویی
انگار، انگاشتن، پسوند متصل به واژه به معنای انگارنده مثلاً سهل انگار، گویی، به نظر می رسد، بپندار، تصور کن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توگوشی
تصویر توگوشی
سیلی، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی، چک، کشیده، لت، تپانچه، کاز، سرچنگ، صفعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
دورو بودن، نفاق، تزویر، دورنگی، تظاهر به دوستی و پنهان داشتن کینه و دشمنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگوشی
تصویر سرگوشی
سخن گفتن به صورت آهسته، درگوشی
سرگوشی کردن: آهسته و بیخ گوش با کسی سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوگیتی
تصویر دوگیتی
دو جهان، دنیا و آخرت
فرهنگ فارسی عمید
(دُ شَ /شِ)
بستو که دو دسته دارد. (یادداشت مؤلف). مرطبان. سفالین کوچک: در خواب چنین دیدم که دو گوشه جغرات آوردند. (انیس الطالبین بخاری). حضرت خواجه با من این خواب می گزارد که خادمه دو گوشۀ جغرات آورد. (انیس الطالبین بخاری) ، هر ظرفی که دو دسته داشته باشد:
گویدکایدون نماند جای نیوشه
در فکند سرخ مل به رطل دوگوشه.
منوچهری.
، هر چیز که دو پیش آمدگی داشته باشد و به کنجی و زاویه ای منتهی شود:
اگر به چرخ بر از چرخ او نمونه کنند
نمونه ناطح انوار گردد و اجرام
تنش بخاید شاخ دو شاخۀ ناهید
ز هش بمالد گوش دو گوشۀ بهرام.
(از سندبادنامه ص 12)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
منسوب به درگوش. بیخ گوشی. زیرگوشی، سخنی که آهسته و به نرمی، نزدیک گوش کسی گفته شود. پیچ پیچ. پچ پچ.
- درگوشی گفتن، نجوی کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوقولی
تصویر دوقولی
دو زبانی دروغبافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درگوشی
تصویر درگوشی
زیر گوشی، بیخ گوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرگوشی
تصویر خرگوشی
منسوب به خرگوش خواب خرگوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورگوشی
تصویر ورگوشی
گوشوری که بگردن رسد: شنف ورگوشی (السامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوروئی
تصویر دوروئی
تزویر، دورنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در گوشی
تصویر در گوشی
پچ پچ کردن زیر گوشی
فرهنگ لغت هوشیار
کلاهی که دو گوش داشته باشد از دو طرف، سبو و کوزه ای که دو دسته داشته باشد دو دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلخوشی
تصویر دلخوشی
خوشحالی شادمانی سرور، رضایت، مژدگانی خلعت تشریف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلخوشی
تصویر دلخوشی
((~. خُ))
خوشحالی، شادمانی، خشنودی
فرهنگ فارسی معین
پچ پچ، زمزمه، زیرگوشی، نجوا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تپانچه، سیلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
Backhanded, Disingenuousness, Duplicity, Equivocation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
indirect, déloyauté, duplicité, équivoque
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آهسته صحبت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
indirecto, falsedad, duplicidad, evasiva
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
עקיף , צביעות , צביעות , חמקמקות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
उल्टा , कपटता , द्वैतिकता , पक्षपाती
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
tidak langsung, ketidaksungguhan, kemunafikan, penghindaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
indirect, oneerlijkheid, dubbelzinnigheid, omhelzing
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
непрямий , лицемірство , дволикість , двозначність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
indiretto, falsità, doppiezza, equivoco
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
indireto, desonestidade, duplicidade, evasiva
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
侧面的 , 虚伪 , 虚伪 , 模棱两可
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
niebezpośredni, obłuda, dwulicowość, dwuznaczność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
indirekt, Unaufrichtigkeit, Falschheit, Doppelzüngigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
окольный , лицемерие , двуличие , двусмысленность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
ひねくれた , 不誠実 , 二重性 , 言い逃れ
دیکشنری فارسی به ژاپنی