وسیله ای مرکب از یک یا دو لوله و عدسی که با آن جاها و چیزهایی را که در مسافت دور باشد می بینند. در قرن ۱۷ میلادی اختراع شده، مقابل نزدیک بین، در پزشکی کسی که چشمش دور را بهتر از نزدیک ببیند، در هنر عکاسی دوربین عکاسی، کنایه از دوراندیش، خردمند دوربین عکاسی: در هنر عکاسی دستگاهی که با آن از اشخاص و اشیا و مناظر عکس برداری می کنند دوربین نجومی: در علم نجوم دوربین بسیار بزرگ که با آن ستارگان را می بینند، تلسکوپ
وسیله ای مرکب از یک یا دو لوله و عدسی که با آن جاها و چیزهایی را که در مسافت دور باشد می بینند. در قرن ۱۷ میلادی اختراع شده، مقابلِ نزدیک بین، در پزشکی کسی که چشمش دور را بهتر از نزدیک ببیند، در هنر عکاسی دوربین عکاسی، کنایه از دوراندیش، خردمند دوربین عکاسی: در هنر عکاسی دستگاهی که با آن از اشخاص و اشیا و مناظر عکس برداری می کنند دوربین نجومی: در علم نجوم دوربین بسیار بزرگ که با آن ستارگان را می بینند، تلسکوپ
دگرگون. دیگرگونه. طور دیگر. نوع دیگر: سوری با خود باید برد که اگر خراسان صافی شود او راباز توان فرستاد و اگر حالی باشد دیگرگون تا این مرد بدست مخالفان نیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 624). چون شمارندم امین و رازدان دام دیگرگون نهم در پیشتان. مولوی. ، مغشوش. مضطرب. شوریده. در هم بر هم: و خط دادند که از این سخن که گفتیم بهیچوجه بیرون نیاییم و فرمان با تو دیگرگون نکنیم. (جهانگشای جوینی). تغییر. جعل. (منتهی الارب) : ذمت، دیگرگون و متغیر و لاغر گردیدن. (منتهی الارب). تغیر، سحوب، دیگرگون گشتن. (یادداشت دهخدا) ، گونۀ دیگر. رنگ دیگر. سرنگون. واژگون
دگرگون. دیگرگونه. طور دیگر. نوع دیگر: سوری با خود باید برد که اگر خراسان صافی شود او راباز توان فرستاد و اگر حالی باشد دیگرگون تا این مرد بدست مخالفان نیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 624). چون شمارندم امین و رازدان دام دیگرگون نهم در پیشتان. مولوی. ، مغشوش. مضطرب. شوریده. در هم بر هم: و خط دادند که از این سخن که گفتیم بهیچوجه بیرون نیاییم و فرمان با تو دیگرگون نکنیم. (جهانگشای جوینی). تغییر. جعل. (منتهی الارب) : ذمت، دیگرگون و متغیر و لاغر گردیدن. (منتهی الارب). تغیر، سحوب، دیگرگون گشتن. (یادداشت دهخدا) ، گونۀ دیگر. رنگ دیگر. سرنگون. واژگون
دهی است از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل. واقع در 37هزارگزی باختر اردبیل و 12هزارگزی شوسۀ تبریز به اردبیل. کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 526 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل. واقع در 37هزارگزی باختر اردبیل و 12هزارگزی شوسۀ تبریز به اردبیل. کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 526 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دولتمند. سعادتمند. ثروتمند. صاحب جاه و مال و اقبال: شد دیدۀ دولت را در تو نظری صادق کز دولت تو گشتند احباب تو دولتگین خلقی ز تودولتگین گشتند به یک ذره از دولت تو کم نی هم فضل اله است این. سوزنی. و رجوع به دولتمند شود
دولتمند. سعادتمند. ثروتمند. صاحب جاه و مال و اقبال: شد دیدۀ دولت را در تو نظری صادق کز دولت تو گشتند احباب تو دولتگین خلقی ز تودولتگین گشتند به یک ذره از دولت تو کم نی هم فضل اله است این. سوزنی. و رجوع به دولتمند شود