جدول جو
جدول جو

معنی دوربین

دوربین
عاقبت اندیش، نوعی بیماری چشم که شخص دور را بهتر می بیند
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دوربین

دوربین

دوربین
کسی که از دور خوب میبیند، چشم و نیروی بینائی قوی برای دیدن فاصله دور، وسیله ای برای عکاسی یا دیدن منظره دورتر یا فیلمبرداری
فرهنگ لغت هوشیار

دوربین

دوربین
نوعی وسیله برای گرفتن عکس یا فیلم برداری یا دیدن اجسام دور
دوربین
فرهنگ فارسی معین

دوربین

دوربین
وسیله ای مرکب از یک یا دو لوله و عدسی که با آن جاها و چیزهایی را که در مسافت دور باشد می بینند. در قرن ۱۷ میلادی اختراع شده،
مقابلِ نزدیک بین، در پزشکی کسی که چشمش دور را بهتر از نزدیک ببیند،
در هنر عکاسی دوربین عکاسی، کنایه از دوراندیش، خردمند
دوربین عکاسی: در هنر عکاسی دستگاهی که با آن از اشخاص و اشیا و مناظر عکس برداری می کنند
دوربین نجومی: در علم نجوم دوربین بسیار بزرگ که با آن ستارگان را می بینند، تلسکوپ
دوربین
فرهنگ فارسی عمید