دولتمند. سعادتمند. ثروتمند. صاحب جاه و مال و اقبال: شد دیدۀ دولت را در تو نظری صادق کز دولت تو گشتند احباب تو دولتگین خلقی ز تودولتگین گشتند به یک ذره از دولت تو کم نی هم فضل اله است این. سوزنی. و رجوع به دولتمند شود
دولتمند. سعادتمند. ثروتمند. صاحب جاه و مال و اقبال: شد دیدۀ دولت را در تو نظری صادق کز دولت تو گشتند احباب تو دولتگین خلقی ز تودولتگین گشتند به یک ذره از دولت تو کم نی هم فضل اله است این. سوزنی. و رجوع به دولتمند شود
حلقه ای باشد که بر چار چوب در و صندوق نصب کنند و چفت یا زنجیر را بدان اندازند، زلف معشوق. توضیح: بعضی این کلمه را زلفین بصیغه تثتیه خوانند ولی باید دانست که اولا زلف در عربی قدیم نیامده و معربست و ثانیا استعمال دوزلفین و زلفینکان از طرف گویندگان رفع شبه میکند. مع هذا گاهی به صیغه تثنیه هم بر خلاف اصل استعمال شده
حلقه ای باشد که بر چار چوب در و صندوق نصب کنند و چفت یا زنجیر را بدان اندازند، زلف معشوق. توضیح: بعضی این کلمه را زلفین بصیغه تثتیه خوانند ولی باید دانست که اولا زلف در عربی قدیم نیامده و معربست و ثانیا استعمال دوزلفین و زلفینکان از طرف گویندگان رفع شبه میکند. مع هذا گاهی به صیغه تثنیه هم بر خلاف اصل استعمال شده