دولتین دولتین دو دولت و دو مملکت. (ناظم الاطباء). تثنیۀ دولت، دولتین متعاهدین. دولتین ایران و پاکستان. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به دولت شود لغت نامه دهخدا
دولتگین دولتگین دولتمند. سعادتمند. ثروتمند. صاحب جاه و مال و اقبال: شد دیدۀ دولت را در تو نظری صادق کز دولت تو گشتند احباب تو دولتگین خلقی ز تودولتگین گشتند به یک ذره از دولت تو کم نی هم فضل اله است این. سوزنی. و رجوع به دولتمند شود لغت نامه دهخدا