جدول جو
جدول جو

معنی دوشس - جستجوی لغت در جدول جو

دوشس
فرانسوی والا زن میرو زن دوک زوجه دوک
تصویری از دوشس
تصویر دوشس
فرهنگ لغت هوشیار
دوشس
عنوان اشرافی زنانه در اروپا، همسر دوک
تصویری از دوشس
تصویر دوشس
فرهنگ فارسی عمید
دوشس
((ش))
زن دوگ
تصویری از دوشس
تصویر دوشس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوسش
تصویر دوسش
آدهسیون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دواس
تصویر دواس
شیر درنده، مرد دلاور و شجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشک
تصویر دوشک
پارسی تازی گشته دوشک تشک توشک تشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشق
تصویر دوشق
خانه میانگین سراچه
فرهنگ لغت هوشیار
تحلب دوشش داشتن (تاج المصادر)، (نرد) آوردن دو تاس که هر یک شش خال داشته باشد جفت شش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشا
تصویر دوشا
شیره (مطلقا)، شیره انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دورس
تصویر دورس
شوکران، مادۀ سمّی خطرناک که از ریشه گیاهی شبیه جعفری با شاخه های چتری و گل های سفید به همین نام به دست می آید، تفت، بیخ تفت، تودریون، شبیبی، شیکران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشه
تصویر دوشه
((ش))
ظرفی که در آن شیر بدوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشک
تصویر دوشک
((شَ))
توشک، تشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشا
تصویر دوشا
((سَ دِ))
دوشنده، قابل دوشیدن، هر حیوانی که شیر دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشک
تصویر دوشک
نهالی، بستر، زیرانداز آکنده از پشم یا پنبه که روی زمین یا تختخواب می اندازند و بالای آن می خوابند، برخوابه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشا
تصویر دوشا
دوشنده، دوشیدنی، برای مثال ز گاوان صدوسی هزار از شمار / ز میشان دوشا هزاران هزار (اسدی - ۳۶۵)، گاو یا گوسفند که شیر بدهد و شیر او را بدوشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشه
تصویر دوشه
ظرف شیر دوشیدن، ظرفی که در آن شیر بدوشند، گاودوش، گاودوشه، کاویش
فرهنگ فارسی عمید
شانه، کتف، قسمت بالای پشت، کول آلتی شبیه سر آبپاش که در گرمابه به شیر آب میبندند و در زیر آن بدن خود را شستشو میدهند، شانه و کتف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوس
تصویر دوس
نام قبیله و پدر قبیله ای از عرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوش
تصویر دوش
شانه، کول، کتف، قسمت بالای پشت
دیشب، شب گذشته
پسوند متصل به واژه به معنای دوشنده مثلاً شیردوش، گاودوش
شیر آب حمام که دارای سوراخ های ریز است و آب را به صورت افشان، از بالا به روی تن شخص می ریزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوس
تصویر دوس
((دُ یا دَ))
پامال کردن چیزی را، پست کردن، صیقل دادن (شمیشر و جز آن)، زدودن، پستی، خواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوش
تصویر دوش
شب گذشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوش
تصویر دوش
کتف، شانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوش
تصویر دوش
آلتی مشبک مانند سر آب پاش که در گرمابه به شیر آب بندند و در زیر آن شستشو کنند
دوش گرفتن: حمام کردن
فرهنگ فارسی معین