- دوش
- شانه، کتف، قسمت بالای پشت، کول آلتی شبیه سر آبپاش که در گرمابه به شیر آب میبندند و در زیر آن بدن خود را شستشو میدهند، شانه و کتف
معنی دوش - جستجوی لغت در جدول جو
- دوش
- شانه، کول، کتف، قسمت بالای پشت
دیشب، شب گذشته
پسوند متصل به واژه به معنای دوشنده مثلاً شیردوش، گاودوش
شیر آب حمام که دارای سوراخ های ریز است و آب را به صورت افشان، از بالا به روی تن شخص می ریزد
- دوش
- شب گذشته
- دوش
- کتف، شانه
- دوش
- آلتی مشبک مانند سر آب پاش که در گرمابه به شیر آب بندند و در زیر آن شستشو کنند
دوش گرفتن: حمام کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته دوشک تشک توشک تشک
خانه میانگین سراچه
تحلب دوشش داشتن (تاج المصادر)، (نرد) آوردن دو تاس که هر یک شش خال داشته باشد جفت شش
فرانسوی والا زن میرو زن دوک زوجه دوک
شیره (مطلقا)، شیره انگور
عنوان اشرافی زنانه در اروپا، همسر دوک
نهالی، بستر، زیرانداز آکنده از پشم یا پنبه که روی زمین یا تختخواب می اندازند و بالای آن می خوابند، برخوابه
دوشنده، دوشیدنی، برای مثال ز گاوان صدوسی هزار از شمار / ز میشان دوشا هزاران هزار (اسدی - ۳۶۵) ، گاو یا گوسفند که شیر بدهد و شیر او را بدوشند
ظرف شیر دوشیدن، ظرفی که در آن شیر بدوشند، گاودوش، گاودوشه، کاویش
حیوانی
آنسه، خانم، باکره
بکارت
ابکار
ماه شید
منسوب به دوش (شب گذشته) دیشبی
دوشینه، دیشبین
بکر (اعم از مرد و زن)، دختر بکر جمع دوشیزگان یا دوشیزگان جنت حوران بهشتی
دختری، باکره بودن
بکر (اعم از مرد و زن)، دختر بکر جمع دوشیزگان یا دوشیزگان جنت حوران بهشتی
شیر بیرون کشیده (پستان زن گاو و گوسفند و غیره)
لایق و سزاوار دوشیدن
فشردن دو پستان و شیر بیرون کردن، استمراء
ظرفی که در آن شیر می دوشند
مه شید
تشک کوچک و خرد