- دوزندگی
- خیاطی، سوزنکاری
معنی دوزندگی - جستجوی لغت در جدول جو
- دوزندگی
- خیّاطی، عمل دوختن لباس یا چیز دیگر، دوخت و دوز، خیاطت، درزی گری
پیشۀ دوزنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تند رونده و تازنده و تاخت کننده، شتابنده
تک و دو، عمل دونده
عمل ارزیدن ارزنده بودن
حیله گری، مکاری
پیوستگی و اتصال
عمل سازنده بودن، مطربی
نگهداری و سرپرستی
حالت و چگونگی داننده، دانائی، صاخب معلومات و دانش
حالت و چگونگی پوینده عمل پوینده
چگونگی و حالت پوسنده
غسل و شستشوی
شغل و عمل گوینده، گوینده بودن
دانایی، زیرکی، هوشیاری، خردمندی، عالم بودن، دانا بودن
سازنده بودن، عمل سازنده، در موسیقی ساز زدن، نواختن، نوازندگی
عمل و کیفیت گدازنده
سخنگویی نطق، خوانندگی (آواز) قوالی: مثل حافظ احمد قزوینی که در گویندگی طاق و در پیچش آواز و نمک خوانندگی شهره آفاق بود
چگونگی و حالت لرزنده
کیفیت لغزنده لغزنده بودن لیزی
تمدد، کش و قوس
درخشندگی، روشنی
حالت و عمل پوینده
Effervescence, Liveliness, Peppiness, Perkiness, Spiritedness, Vivaciousness
Constructiveness
Speakership
Slipperiness
Convulsiveness
escorregadia
convulsão
oratória
шипучесть , живость , бодрость , жизнерадостность , оживлённость