جدول جو
جدول جو

معنی دوزندگی - جستجوی لغت در جدول جو

دوزندگی
خیّاطی، عمل دوختن لباس یا چیز دیگر، دوخت و دوز، خیاطت، درزی گری
پیشۀ دوزنده
تصویری از دوزندگی
تصویر دوزندگی
فرهنگ فارسی عمید
دوزندگی
خیاطی، سوزنکاری
تصویری از دوزندگی
تصویر دوزندگی
فرهنگ لغت هوشیار
دوزندگی
خیاطی، درزیگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گویندگی
تصویر گویندگی
شغل و عمل گوینده، گوینده بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوندگی
تصویر دوندگی
تک و دو، عمل دونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پویندگی
تصویر پویندگی
حالت و عمل پوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانندگی
تصویر دانندگی
دانایی، زیرکی، هوشیاری، خردمندی، عالم بودن، دانا بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سازندگی
تصویر سازندگی
سازنده بودن، عمل سازنده، در موسیقی ساز زدن، نواختن، نوازندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروزندگی
تصویر فروزندگی
درخشندگی، روشنی
فرهنگ فارسی عمید
(دَ وَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی دونده. (یادداشت مؤلف). دویدگی و تک و دو. (ناظم الاطباء). قمصی ّ،سخت دوندگی. (منتهی الارب). و رجوع به دونده و دویدن شود، کوشش. (ناظم الاطباء). سعی و تلاش. جد و جهد رفت و آمد و تلاش بسیار برای وصول طلب و امثال آن، برای فلان مقصود دوندگی بسیار کرد. پس از شش ماه دوندگی نصف طلب را وصول کرد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(وَ زَ دَ / دِ)
حاصل مصدر از وزیدن. وزش. رجوع به وزیدن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
صفت گوزنده. رجوع به گوزنده شود
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ / دِ)
چفسندگی. چسفندگی. لزجت. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوسانیدن و دوسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
حرقت و حدت و احساس غیرطبیعی از برخورد آتش. (ناظم الاطباء). عمل و اثر هر چیز سوزان:
ز سوزندگی راه بخشش گرفت.
نظامی.
رجوع به سوزان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ دَ / دِ)
عمل اندوزنده
لغت نامه دهخدا
تصویری از شویندگی
تصویر شویندگی
غسل و شستشوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یازندگی
تصویر یازندگی
تمدد، کش و قوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
کیفیت لغزنده لغزنده بودن لیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرزندگی
تصویر لرزندگی
چگونگی و حالت لرزنده
فرهنگ لغت هوشیار
سخنگویی نطق، خوانندگی (آواز) قوالی: مثل حافظ احمد قزوینی که در گویندگی طاق و در پیچش آواز و نمک خوانندگی شهره آفاق بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدازندگی
تصویر گدازندگی
عمل و کیفیت گدازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارندگی
تصویر دارندگی
نگهداری و سرپرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوسندگی
تصویر پوسندگی
چگونگی و حالت پوسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویندگی
تصویر پویندگی
حالت و چگونگی پوینده عمل پوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانندگی
تصویر دانندگی
حالت و چگونگی داننده، دانائی، صاخب معلومات و دانش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازندگی
تصویر سازندگی
عمل سازنده بودن، مطربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوسیدگی
تصویر دوسیدگی
پیوستگی و اتصال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازندگی
تصویر بازندگی
حیله گری، مکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزندگی
تصویر ارزندگی
عمل ارزیدن ارزنده بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوندگی
تصویر دوندگی
تند رونده و تازنده و تاخت کننده، شتابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازندگی
تصویر سازندگی
((زَ دِ))
ساختن، سازنده بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گویندگی
تصویر گویندگی
((یَ دِ))
سخن گویی، نطق، خوانندگی (آواز)، قوالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیرندگی
تصویر دیرندگی
دوام
فرهنگ واژه فارسی سره
دویدن، تقلا، تکاپو، جهد، سعی، کوشش، سگدو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سرزندگی
تصویر سرزندگی
Effervescence, Liveliness, Peppiness, Perkiness, Spiritedness, Vivaciousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی