جدول جو
جدول جو

معنی دانندگی

دانندگی
دانایی، زیرکی، هوشیاری، خردمندی، عالم بودن، دانا بودن
تصویری از دانندگی
تصویر دانندگی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دانندگی

دانندگی

دانندگی
حالت و چگونگی داننده، دانائی، صاخب معلومات و دانش
دانندگی
فرهنگ لغت هوشیار

دانندگی

دانندگی
حالت و چگونگی داننده. عمل داننده. صاحب معلومات و دانش و علم بودن. دانائی:
خردمند گفت ای شه پهلوان
به دانندگی پیر و بر تن جوان.
دقیقی.
کسی کو سزاوار درگاه بود
بدانندگی درخور شاه بود.
فردوسی.
سدیگر پزشکی که هست ارجمند
به دانندگی نام کرده بلند.
فردوسی.
رجوع به داننده شود
لغت نامه دهخدا

مانندگی

مانندگی
مانند بودن شباهت: مانندگی یکی است بعرضی... ندیدم من اندر جهان تا جور بدین فر و مانندگی با پدر. (شا. بخ 768: 3)
فرهنگ لغت هوشیار