جدول جو
جدول جو

معنی دوریسان - جستجوی لغت در جدول جو

دوریسان
دهی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوۀ شهرستان سنندج، در 4 هزارگزی جنوب پاوه کنار راه اتومبیل رو پاوه به روانسر، 375 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن اتومبیل روست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باریسان
تصویر باریسان
(پسرانه)
نام قبیله ایی ازکردها (نگارش کردی: باسان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دورسین
تصویر دورسین
(دخترانه)
باقی بماند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورسان
تصویر خورسان
(دخترانه و پسرانه)
مانند خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دریگان
تصویر دریگان
یک سوم هر برج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شورسان
تصویر شورسان
شورستان، شوره زار، زمین پرشوره
فرهنگ فارسی عمید
جانورانی که ابتدا در آب زندگی می کنند و هنگامی که نموشان کامل شد از آب خارج می شوند و در خشکی هم حرکت می کنند مانند قورباغه، ذوحیاتین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دگرسان
تصویر دگرسان
دگرگون، طور دیگر، جور دیگربرای مثال مشیات خلق نگردد دگرگون / قضیات سابق نگردد دگرسان (عبدالواسع جبلی - ۲۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریجان
تصویر دریجان
دریگان، یک سوم هر برج
فرهنگ فارسی عمید
(دَ رَ قِ)
شهری است میان عبادان و عسکر مکرم. (منتهی الارب). شهر کوچکی است، کشتی هایی که از نواحی حرکت می کنند به این شهر می آیند و کشتیهای وارد از کیش هم غیر از این محل ایستگاهی ندارند. (از کشف الظنون). رجوع به دورق شود
لغت نامه دهخدا
نام دیگر تبعهاست یعنی لقب دیگر ملوک صبا، و ریدان نام باستانی شهر ظفار کرسی ملوک حمیر است
لغت نامه دهخدا
(دُ)
چون دروغ:
تا ظن نبری که هیچ نکبت
زین حکم دروغسان ببینم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دُ پَ / پِ)
مرکب از ’چیت’ + ’گر’ علامت صفت فاعلی، چیت ساز، آنکه چیت ها را رنگ کند:
به او یک قلم چیتگر یار نیست
اگر رشوه چیت قلمکار نیست.
طغرا (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان تل بزان بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز. در22 هزارگزی جنوب خاوری مسجدسلیمان و 7 هزارگزی خاورراه شوسه. دارای 145 تن سکنه. آب آن از چشمه است و راه آن اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان آورزمان شهرستان ملایر، 483تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالروست و دبستانی دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ تَ / تِ)
دوری کننده. که دوری کند. که دوری گزیند. دوری گزیننده، دشمن و حریف. (ناظم الاطباء) :
زبان گر به گرمی صبوری کند
ز دوری کن خویش دوری کند.
نظامی.
رجوع به دوری کردن شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد، واقع در22هزارگزی شمال زاغه دارای 250 تن سکنه است، صنایع دستی زنان آنجا فرش و جاجیم و طناب بافی، آب آن از سراب دولیسگان است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است ازدهستان ایتیوند شهرستان خرم آباد مرکز دهستان، واقع در 18هزارگزی شمال نورآباد دارای 600 تن سکنه است، آب آن از قنات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ)
املاء دیگر از خراسان. (یادداشت بخط مؤلف) : سال سی ام از هجرت مردان خوراسان مرتد شدند. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان سربند پائین بخش سربند شهرستان اراک، در 48هزارگزی جنوب باختری آستانه و 27هزارگزی ایستگاه دوآب، سکنه 184 تن، آب آن از چشمه و رود خانه چوبدر تأمین میشود، محصول آن غلات و بنشن و پنبه و انگور و بادام و قلمستان، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی و راه آن مالروست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان. واقع در 41 هزارگزی شمال خاوری بهبهان و 36 هزارگزی شمال راه شوسه آرو به بهبهان. دارای 200 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالروست و ساکنین آن از طایفۀ بویراحمدی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان ایوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد. واقع درهزارگزی شمال جوی زر و 1/5هزارگزی شوسۀ شاه آباد به ایلام. سکنۀ آن 250 تن. آب آن از رود کنگیر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان نودان بخش کوهمر. واقع در 10 هزارگزی شمال نودان. 1219 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه، سکنۀ آن 1039 تن، آب آن از رود خانه مردی و چاه، محصول آن غلات، چغندر، کشمش، بادام و زردآلو، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حاجیلو که در بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان واقع است و 1900 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان حومه بخش کوچصفهان که در شهرستان رشت واقع است و 250 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
دهی است از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری. واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری نکا، با 350 تن سکنه آب آن از رود خانه نکا و راه آن فرعی و از طریق زرندین به نکا است. آبادی کوچک سه کیله در 5هزارگزی جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَسْ سُ کَ دَ)
دورجه کردن. دور جهیدن. دورخیز کردن. عقب رفتن و سپس دویدن برای جستن از نهر یا گودال یا فاصلی دیگر. (یادداشت مؤلف). رجوع به دورخیز کردن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
پادشاه جادویان. دوران سرون. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا). رجوع به دوران سرون شود
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته دریگان دریگان سه بهر سه بخش آسایی است (آسا قانون) در ستاره شناسی که در آن چهره ها و پیکرهای آسمانی را به سه گروه بخش می کنند قانونی است در هیئت که در آن صور و اشکال فلکی را بسه طبقه تقسیم کنند، سه یک برجها نزد هندوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهیسان
تصویر دهیسان
فرانسوی شکوفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوریاب
تصویر دوریاب
تیز فهم، سریع الانتقال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوریان
تصویر حوریان
جمع حوری، در تازی پیشینه ندارد پردیسیان پریگونگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لوری طایفه کولی: این زند بر چنگهای سندیان پالیزبان وان زند بر نایهای لوریان آزادوار. (منوچهری. د. چا. 28: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریگان
تصویر دریگان
صور و اشکال فلکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوزیستان
تصویر دوزیستان
آمفیبین
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع دهستان میان دورود بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی