- دود
- جسم تیره رنگ شبیه بخار یا ابر که هنگام سوختن چیزی از آن جدا می شود و بهوا می رود
معنی دود - جستجوی لغت در جدول جو
- دود
- جسم تیره رنگ شبیه بخار یا ابر که هنگام سوختن چیزی از آن جدا می شود و به هوا می رود، کنایه از ناله
جمع واژۀ دودة، کرم ها
دود دادن: چیزی را نزدیک دود یا میان دود قرار دادن برای خشکانیدن آن
دود زدن: دود کردن، دود پخش کردن چیزی که در حال سوختن است، دود پس دادن چراغی که با نفت می سوزد
دود و دم: کنایه از دایر بودن بساط چای و قلیان و پخت و پز و لوازم مهمانی
- دود
- جسمی تیره و بخاری شکل و شبیه ابر که به سبب سوخت اشیاء پدید آید و به هوا رود
دود از بینی برآمدن: کنایه از غمگین شدن، خشمگین شدن
دود از کنده بلند شدن: کنایه از از ریشه مایه گرفتن، از اصل بزرگتر سرچشمه گرفتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مردد
جسم نرم و سیاهرنگ و چرب که از دود نفت میگیرند، از سوزاندن بعضی مواد صمغی و سقزی هم بدست میاید، و بمعنی دودمان
دولبه، از دو سو ببرد
متردد، شکاک، مردد، متفکر، سراسیمه برعکس یکدله، ارتیاب
یکی از سازهای بادی است نی لبک
رنگ خاکستری تیره، به رنگ خاکستری تیره، معتاد به دخانیات یا مواد مخدر، ویژگی چیزی که آمیخته یا آلوده به دود شده یا به آن دود داده باشند مثلاً ماهی دودی
دارای دو دم یا دو لبه مثلاً شمشیر دودم
دودمان، ماده ای سیاه و نرم که از دود مواد نفتی، حاصل شود
جسمی نرم و چرب و سیاه رنگ که از دود نفت می گیرند. از سوزاندن بعضی مواد صمغی و سقزی هم به دست می آید. در صنعت برای ساختن رنگ های نقاشی و مرکب چاپ به کار می رود، دودمان، نسل
کسی که برای شروع کردن کاری در فکر و اندیشه باشد و نتواند زود تصمیم بگیرد، مردد، متردد
Smoked, Smoky
копченый , дымный
geräuchert, rauchig
копчений , димний
wędzony, dymny
熏制的 , 烟雾弥漫的
defumado, esfumaçado
affumicato
ahumado
gerookt, rokerig
berasap
مدخّنٌ
धुँआधार , धुंआधार
מעושן
燻製の , 煙い
훈제된 , 연기가 나는
tütsülenmiş, tütsülü
ya moshi, yenye moshi
หมักควัน , มีควัน
ধোঁয়াযুক্ত