جدول جو
جدول جو

معنی دود

دود
جسم تیره رنگ شبیه بخار یا ابر که هنگام سوختن چیزی از آن جدا می شود و به هوا می رود، کنایه از ناله
جمع واژۀ دودة، کرم ها
دود دادن: چیزی را نزدیک دود یا میان دود قرار دادن برای خشکانیدن آن
دود زدن: دود کردن، دود پخش کردن چیزی که در حال سوختن است، دود پس دادن چراغی که با نفت می سوزد
دود و دم: کنایه از دایر بودن بساط چای و قلیان و پخت و پز و لوازم مهمانی
تصویری از دود
تصویر دود
فرهنگ فارسی عمید