جدول جو
جدول جو

معنی دوده

دوده
دودمان، ماده ای سیاه و نرم که از دود مواد نفتی، حاصل شود
تصویری از دوده
تصویر دوده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دوده

دوده

دوده
جسم نرم و سیاهرنگ و چرب که از دود نفت میگیرند، از سوزاندن بعضی مواد صمغی و سقزی هم بدست میاید، و بمعنی دودمان
فرهنگ لغت هوشیار

دوده

دوده
جسمی نرم و چرب و سیاه رنگ که از دود نفت می گیرند. از سوزاندن بعضی مواد صمغی و سقزی هم به دست می آید. در صنعت برای ساختن رنگ های نقاشی و مرکب چاپ به کار می رود، دودمان، نسل
فرهنگ فارسی عمید

دوده

دوده
دو کومه، شهری از شهرهای افرائیم که بلاویان بنی قهات داده شد (کتاب یوشع 21:22) که در اول تواریخ ایام 6:68 یقمعام خوانده شده و گمان میرود که همان کرب باشد که در حدود شمال غربی افرائیم واقع است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

دوده

دوده
کرم. (زمخشری) واحد دود، یعنی یک کرم. (ناظم الاطباء). یکی کرم. ج، دیدان و دود. (از غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب). کرم. ج، دود. (دهار). حشرۀ درازی است مانند کرم ابریشم. ج، دود و دیدان. (از اقرب الموارد). رجوع به دود شود
لغت نامه دهخدا

دوده

دوده
دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز. 490 تن سکنه. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

دوده

دوده
بطن اوسط دماغ و از آن، آن را دوده خوانند که چون کرمی باز شود و فراهم آید. (یادداشت مؤلف) ، نام آلتی است که بدان آب را تقطیر کنند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا