جدول جو
جدول جو

معنی دوبین - جستجوی لغت در جدول جو

دوبین
دو بیننده، کژ چشم، چپ
تصویری از دوبین
تصویر دوبین
فرهنگ لغت هوشیار
دوبین
کسی که یک چیز را دو تا ببیند، لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول
تصویری از دوبین
تصویر دوبین
فرهنگ فارسی عمید
دوبین
((دُ))
لوچ، کسی که اشیاء را دوتا می بیند
تصویری از دوبین
تصویر دوبین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوبینی
تصویر دوبینی
یکی را دوتا دیدن، لوچ بودن، لوچی، حالت چشم که یک چیز را دوتا ببیند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژوبین
تصویر ژوبین
(پسرانه)
نوعی نیزه کوچک با سر دو شاخه و نوک تیز
فرهنگ نامهای ایرانی
فرانسوی پیچک استوانه کوچک و قرقره و ماسوره فلزی یا چوبین یا پلاستیکی که بدور آن نخ و کاغذ و ابریشم و پشم و غیره بپیچند قرقره ای که بدور آن سیم فلزی روپوش داری بچیچند و جریان الکتریسیته از آن عبور کند و یا بوسیله آن بتوان تغییری در جریان برق ایجاد کرد پیچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دومین
تصویر دومین
در مرحله دوم دومی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولین
تصویر دولین
فرانسوی سنگچال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوجین
تصویر دوجین
دوازده تا
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که از دور خوب میبیند، چشم و نیروی بینائی قوی برای دیدن فاصله دور، وسیله ای برای عکاسی یا دیدن منظره دورتر یا فیلمبرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشین
تصویر دوشین
دوشینه، دیشبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو بین
تصویر دو بین
آنکه یک چیز را دو تا بیند احول، دو رو منافق
فرهنگ لغت هوشیار
نیزه کوچکی که بر سر آن دو شاخه بود و در جنگهای قدیم آن را بروی دشمن پرتاب می کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوبین
تصویر چوبین
هر چیز که از چوب سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشین
تصویر دوشین
مربوط به شب گذشته، دیشبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوجین
تصویر دوجین
واحد شمارش، معادل دوازده عدد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوبین
تصویر شوبین
چوبی، ویژگی چیزی که از چوب ساخته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طوبین
تصویر طوبین
لاتینی تازی گشته موش کور زیر زمینی کور موش
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی است مانند کفه ترازو که از برگ خرما یا ازنی سازند و استادان روغنگر و عصار مغز های کوفته را در آن کنند و در تنگ تیر (تیر شکنجه عصاری) نهند تا روغن آن بر آید معدل: باز گشای ای نگار، چشم بعبرت تات نکوبد فلک بکوبه کوبین، کدین گازران: وانگهی فرزند گازر گازری ساز دز تو شوید کوبد ترا در زیر کوبین زرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
قرقره ای که به دور آن سیم روپوش دار پیچیده شده است و برای تغییر مقدار جریان برق در موتورها و دستگاه های برقی به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چوبین
تصویر چوبین
ساخته شده از چوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
عاقبت اندیش، نوعی بیماری چشم که شخص دور را بهتر می بیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
نوعی وسیله برای گرفتن عکس یا فیلم برداری یا دیدن اجسام دور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوجین
تصویر دوجین
((دُ))
دوازده عدد از یک شیء، بسته دوازده تایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشین
تصویر دوشین
((ش))
دیشبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوبین
تصویر زوبین
نیزه کوچک، ژوپین
فرهنگ فارسی معین
ظرفی مانند کفۀ ترازو که با برگ خرما یا نی بافته می شود و در کارگاه روغن گیری دانه های کوفته شده را در آن می ریزند و زیر فشار می گذارند تا روغن آن بیرون آید، چوب گازران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زوبین
تصویر زوبین
نیزۀ کوچک، نیزۀ کوتاه که در قدیم هنگام جنگ به طرف دشمن پرتاب می کردند، برای مثال بینداخت زوبین به کردار تیر / برآمد به بازوی سالار پیر (فردوسی - ۴/۱۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوبین
تصویر بوبین
قرقره، ماسوره، در علم الکتریک وسیله ای در بعضی دستگاه های برقی شبیه قرقره که روی آن سیم پیچی شده و فشار جریان برق را بالا می برد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
وسیله ای مرکب از یک یا دو لوله و عدسی که با آن جاها و چیزهایی را که در مسافت دور باشد می بینند. در قرن ۱۷ میلادی اختراع شده،
مقابل نزدیک بین، در پزشکی کسی که چشمش دور را بهتر از نزدیک ببیند،
در هنر عکاسی دوربین عکاسی، کنایه از دوراندیش، خردمند
دوربین عکاسی: در هنر عکاسی دستگاهی که با آن از اشخاص و اشیا و مناظر عکس برداری می کنند
دوربین نجومی: در علم نجوم دوربین بسیار بزرگ که با آن ستارگان را می بینند، تلسکوپ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
Farsighted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دومین
تصویر دومین
Secondly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
дальнозоркий
دیکشنری فارسی به روسی