جدول جو
جدول جو

معنی دوبین

دوبین((دُ))
لوچ، کسی که اشیاء را دوتا می بیند
تصویری از دوبین
تصویر دوبین
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دوبین

دوبین

دوبین
کسی که یک چیز را دو تا ببیند، لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کَژبین، چَپ چِشم، چِشم گَشته، کَج چِشم، کَج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کِلیک، کَلاژ، کَلاژِه، کَلاج، اَحوَل
دوبین
فرهنگ فارسی عمید

دوبین

دوبین
دوبیننده. کاژ. کژ. کلیک. کژچشم. چپ. احدر. کلک. احول. لوچ. که چشم وی یک چیز را دو بیند. کلاژه. کج بین. لوش. آنکه یک چیز را دو بیند. (یادداشت مؤلف) :
احول از چشم دوبین در طمع خام افتاد.
حافظ.
، دورو. منافق، ثنوی. کسی که به وجود دو آفریدگار معتقد باشد یکی آفریدگار خیر و روشنائی و دیگری آفریدگار شر و ظلمت، چون زرتشتیان که به وجود اهورامزدا و اهریمن اعتقاد دارند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

بوبین

بوبین
فرانسوی پیچک استوانه کوچک و قرقره و ماسوره فلزی یا چوبین یا پلاستیکی که بدور آن نخ و کاغذ و ابریشم و پشم و غیره بپیچند قرقره ای که بدور آن سیم فلزی روپوش داری بچیچند و جریان الکتریسیته از آن عبور کند و یا بوسیله آن بتوان تغییری در جریان برق ایجاد کرد پیچک
فرهنگ لغت هوشیار