جدول جو
جدول جو

معنی دوبرار - جستجوی لغت در جدول جو

دوبرار
(دُ بَ)
دومقابل و دوچندان و ضعف و مضاعف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوبیار
تصویر خوبیار
(دخترانه)
یارخوب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوبهار
تصویر نوبهار
(دخترانه)
معشوق، زن زیبارو، آغاز فصل بهار، فصل بهار، نام آتشکده ای در بلخ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوبهار
تصویر نوبهار
اول بهار، آغاز فصل بهار
گل، شکوفه یا سبزۀ تازه روییده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوباره
تصویر دوباره
دو دفعه، دو مرتبه، مکرر، کاری که برای بار دوم صورت گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوستار
تصویر دوستار
دوستدار، دوست دارنده، یار مهربان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دژبراز
تصویر دژبراز
بدنما، نازیبا، زشت خو، خشم آلود، برای مثال پلنگ دژ برازی دید در کوه / که شیر چرخ گشت از کینش استوه (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰)، خام طمع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوبلاژ
تصویر دوبلاژ
برگرداندن مکالمۀ فیلم از زبانی به زبان دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درربار
تصویر درربار
دربار، گوهرافشان، مرواریدبار، کنایه از خوش سخن، فصیح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوبهار
تصویر نوبهار
معشوقۀ زیبا، در اصل نام معبدی بودایی در بلخ بوده که بت های زیبا در آن قرار داشته است
شبستان، حرم سرا، برای مثال فرودآمد از تخت سام سوار / به پرده درآمد سوی نوبهار (فردوسی - ۱/۱۶۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دورباش
تصویر دورباش
فرمان دور شدن، کنایه از نیزۀ دو شاخه ای که در قدیم پیشاپیش پادشاه می برده اند تا مردم آن را ببینند و از سر راه دور شوند، برای مثال برآورد از جگر آهی چنان سرد / که گفتی دور باشی بر جگر خورد (نظامی۲ - ۲۳۱)،
کنایه از آهی که از ته دل برآید، برای مثال چو دارا جواب سکندر شنید / یکی دور باش از جگر برکشید (نظامی۵ - ۸۱۵)، کنایه از مانع، کنایه از نگهبان شاه
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
به لغت زند و پازند تیغ و شمشیر را گویند. (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ بَ بَ)
ضعف. مضعوف. مضاعف. دوچندان. دوتا. دوچند. (یادداشت مؤلف). دوتا و دوچندان و دوبخشه و مضعف. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ بُ)
دهی است از بخش داراب شهرستان فسا. با 239 تن سکنه. آب آن از چاه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دو نیزه که در قدیم از دو طرف ملوک در حین سواری نگاه می داشتند، (از آنندراج) (از غیاث)، رجوع به دورباش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از روبراه
تصویر روبراه
آماده، حاضر و مهیا برای کار، مرتب و منظم و آراسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوبهار
تصویر نوبهار
آغاز فصل بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغبرار
تصویر اغبرار
غبارآلود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو برابر
تصویر دو برابر
دو چندان، دو تا، دو چند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبکار
تصویر روبکار
دم دست و نزدیک و مشرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوستار
تصویر دوستار
یار رفیق دوستدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دورباش
تصویر دورباش
امر به دور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوباره
تصویر دوباره
باز، ایضاً، دگربار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوبرجی
تصویر دوبرجی
دوبامه کبوتری که بر یک بام آرام نگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی دولایی، دو تایی، دو زبانی دگر زبانی بر گرداندن مکالمه فیلم از زبانی به زبان دیگر. برگردان مکالمه فیلم از زبانی به زبان دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوبلور
تصویر دوبلور
فرانسوی دگر گر
فرهنگ لغت هوشیار
بر خورد ناگهانی تصادم ناگهانی رسیدن به شخصی ناموافق یا جانوری درنده یا امری ناملایم، گرفتار مبتلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو راغ
تصویر دو راغ
دوغ و ماستی که شیر در آن دوشیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی است از تیره مخروطیان شبیه سرو دارای چوبی چرب و تند بو و برگهای ساده و پهن چوب آن بمصرف دکل کشتی میرسد، درختی است مانند کاج و شیره ای دارد که سابقا بمصرف علاج لقوه میرسید صنوبر هندی شجره الجن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغبرار
تصویر اغبرار
((اِ بِ))
خاک آلود شدن، گردآلود شدن، تیره رنگ شدن، خاک رنگ گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دژبراز
تصویر دژبراز
((دُ بُ))
بدنما، نازیبا، زشت خو، خام طمع
فرهنگ فارسی معین
نیزه ای دوشاخه با چوبی جواهرنشان که در قدیم پیشاپیش شاهان می برده اند تا مردم بدانند که پادشاه می آید و خود را به کنار کشند، تبرزین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوبلور
تصویر دوبلور
((لُ))
آن که در برگردان فیلم به زبان دیگر به جای هنرپیشه اصلی حرف می زند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوبلاژ
تصویر دوبلاژ
برگرداندن مکالمه فیلم از زبانی به زبانی دیگر
فرهنگ فارسی معین
دوچندان، دومقابل، مضاعف
فرهنگ واژه مترادف متضاد