جدول جو
جدول جو

معنی دژبراز

دژبراز((دُ بُ))
بدنما، نازیبا، زشت خو، خام طمع
تصویری از دژبراز
تصویر دژبراز
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دژبراز

دژبراز

دژبراز
بدنما، نازیبا، زشت خو، خشم آلود، برای مِثال پلنگ دژ برازی دید در کوه / که شیر چرخ گشت از کینْشْ استوه (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰)، خام طمع
دژبراز
فرهنگ فارسی عمید

دژبراز

دژبراز
مُرَکَّب اَز: دژ + براز، لغهً به معنی بدبرازنده، زشت خوی. (برهان)، درشت خوی و بی رحم و خونخوار. (ناظم الاطباء)، بدخو، خشم آلود و سهمگین. (برهان)، خشمگین. (ناظم الاطباء)، خشم آلود و غضبناک:
پلنگ دژبرازی دید بر کوه
که شیر چرخ گشت از کینش استوه.
ابوشکور بلخی.
یکی دژبرازیست پرخاشخر
کز او هست شیر ژیان را حذر.
ابوشکور بلخی.
، بدنما و نازیبا. (برهان)، زشت. (ناظم الاطباء) ، خام طمع. (برهان)، خام و ناپخته. (ناظم الاطباء)، طماع، عیب جوی. (برهان)، نکته چین و ایرادگیر. (ناظم الاطباء)، دژپراز. و رجوع به دژپراز شود
لغت نامه دهخدا

دژ براز

دژ براز
بد نما نازیبا، بد خوی زشت خوی، خشم آلود غضبناک، خام طمع طماع، عیب جوی
فرهنگ لغت هوشیار

دژپراز

دژپراز
دژبراز است در تمام معانی. (از برهان) (از آنندراج). رجوع به دژبراز شود
لغت نامه دهخدا

دژبرام

دژبرام
بدرام. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زشت خو که زشت خویی او طبیعی و ذاتی باشد. (انجمن آرا) (آنندراج) :
نیارامید دیو دژبرامش
همان استیزه خوی خویش کامش.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا

دارباز

دارباز
کسی که روی ریسمان حرکات جالب انجام دهد بند باز ریسمان باز
دارباز
فرهنگ لغت هوشیار