معنی اغبرار - فرهنگ فارسی معین
معنی اغبرار
- اغبرار((اِ بِ))
- خاک آلود شدن، گردآلود شدن، تیره رنگ شدن، خاک رنگ گشتن
تصویر اغبرار
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اغبرار
اغبرار
- اغبرار
- نیک غبارناک شدن روز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سخت گردآلوده شدن روز. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
اغترار
- اغترار
- مغرور شدن، به غفلت افتادن، فریب خوردن، فریفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
اصبرار
- اصبرار
- شکیبایی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اصبرار بر چیزی، صبر کردن بر آن. (از اقرب الموارد). بمعنی تصبر. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
اغترار
- اغترار
- فریفته گردیدن. یقال: اغتر به. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (فرهنگ نظام). فریب خوردن بگمان امن بودن و محفوظ نماندن: اغترّ بکذا، خدع و ظن به الامن فلم یتحفظ. (از اقرب الموارد) ، آسان شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: انا فی ذلک علی اغتماض، ای عفواً بلاتکلف و مشقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فروگرفتن کسی را بسخن و چیره گردیدن
لغت نامه دهخدا
ابرار
- ابرار
- چیرگی، بسیارفرزندی، جمع بار - بر، نیکوکاران، جمع بار و بر نیکان نیکو کاران
فرهنگ لغت هوشیار