جدول جو
جدول جو

معنی دواهی - جستجوی لغت در جدول جو

دواهی
داهیه، بسیار زیرک و هوشیار، دانا، مدبر، جمع دواهی، حادثۀ سخت، مصیبت
تصویری از دواهی
تصویر دواهی
فرهنگ فارسی عمید
دواهی
(دَ)
جمع واژۀ داهیه. کارهای سخت. امور عظیم. (یادداشت مؤلف). رجوع به داهیه شود، بلاها. (یادداشت مؤلف). حوادث و سختیهای زمانه. حادثه و آفت. (از غیاث) (آنندراج). جمع واژۀ داهی و داهیه. سختیها. بلاها. (یادداشت مؤلف). رجوع به داهیه شود
لغت نامه دهخدا
دواهی
کارهای سخت، امور عظیم
تصویری از دواهی
تصویر دواهی
فرهنگ لغت هوشیار
دواهی
((دَ))
جمع داهیه، کارهای سخت، امور عظیم، بلاها
تصویری از دواهی
تصویر دواهی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دواعی
تصویر دواعی
داعیه، انگیزه، خواهش و اراده، ادعا، علت، سبب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوانی
تصویر دوانی
چیزهای نزدیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
شهادت، برای مثال دل من همی داد گفتی گوایی / که باشد مرا روزی از تو جدایی (فرخی - ۳۹۴)
گواهی خواستن: از کسی شهادت خواستن، به شهادت طلبیدن
گواهی دادن: شهادت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواهی
تصویر نواهی
جمع واژۀ ناهیه، نهی کننده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، وازع، حابس، زاجر، معوّق، مناع، رادع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دواری
تصویر دواری
مسکوک زر که در قدیم رایج بوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تواهی
تصویر تواهی
تباهی، خرابی، فساد، نابودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تواهی
تصویر تواهی
فساد ضایع شدن، نابودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواهی
تصویر نواهی
محرمات، امور ممنوعه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لاهی، جمع لاهیه، باز دارنده ها جمع لاهی و لاهیه بازدارنده ها شواغل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
شهادت
فرهنگ لغت هوشیار
قید تردید است یالله یا خواه... خواه. توضینح گاه (خواهی) دو بار آید (نظیر (خواه) : (هر دایره خواهی بزرگ باش و خواهی خرد)، (التفهیم) و گاه یکبار: (اگر خواهی گویی که آن عمود است که از یک سر قوس فرود آید) (التفهیم)
فرهنگ لغت هوشیار
روزگار، چرخ زننده مسکوک طلای رایج در قدیم که هر یک از آن معادل پنج شیانی بود (شیانی زری بود از طلای ده هفت بوزن یک درهم)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع داعی داعیه، دردسرها، خواهش ها، انگیزه ها جمع داعیه سببها اسباب انگیزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
هندی جشن چراغ فراخرگی از بیماری ها فراخ گشتن سیاهرگ های پای (واریس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوایه
تصویر دوایه
کبود دندانی، سر شیر، پوسته پوست تنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوایی
تصویر دوایی
دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوائی
تصویر دوائی
دارویی، خوپچین (مومیا مومیائی) منسوب به دوا دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواهی
تصویر نواهی
((نَ))
جمع ناهیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لواهی
تصویر لواهی
((لَ))
جمع لاهی و لاهیه، بازدارنده ها، شواغل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
شهادت، تأیید و تصدیق درستی یا نادرستی امری
فرهنگ فارسی معین
((دَ))
مسکوک طلای رایج در قدیم که هر یک از آن معادل پنج «شیانی» بود (شیانی زری بود از طلای ده هفت به وزن یک درهم)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دواعی
تصویر دواعی
((دَ))
جمع داعیه، سبب ها، انگیزه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوالی
تصویر دوالی
((دَ))
رام، اهلی، حیله گر، مکار، شعبده باز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوتهی
تصویر دوتهی
((~. تَ))
لباس آستر شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
استشهاد، شهادت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خواهی
تصویر خواهی
طلبی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوراهی
تصویر دوراهی
Embroilment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
Certification
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
certificação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دوراهی
تصویر دوراهی
запутанность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوراهی
تصویر دوراهی
Verwicklung
دیکشنری فارسی به آلمانی