- دواهی
- کارهای سخت، امور عظیم
معنی دواهی - جستجوی لغت در جدول جو
- دواهی ((دَ))
- جمع داهیه، کارهای سخت، امور عظیم، بلاها
- دواهی
- داهیه، بسیار زیرک و هوشیار، دانا، مدبر، جمع دواهی، حادثۀ سخت، مصیبت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استشهاد، شهادت
دارویی، خوپچین (مومیا مومیائی) منسوب به دوا دارویی
دارویی
کبود دندانی، سر شیر، پوسته پوست تنک
هندی جشن چراغ فراخرگی از بیماری ها فراخ گشتن سیاهرگ های پای (واریس)
جمع داعی داعیه، دردسرها، خواهش ها، انگیزه ها جمع داعیه سببها اسباب انگیزه ها
روزگار، چرخ زننده مسکوک طلای رایج در قدیم که هر یک از آن معادل پنج شیانی بود (شیانی زری بود از طلای ده هفت بوزن یک درهم)
قید تردید است یالله یا خواه... خواه. توضینح گاه (خواهی) دو بار آید (نظیر (خواه) : (هر دایره خواهی بزرگ باش و خواهی خرد)، (التفهیم) و گاه یکبار: (اگر خواهی گویی که آن عمود است که از یک سر قوس فرود آید) (التفهیم)
فساد ضایع شدن، نابودی
تباهی، خرابی، فساد، نابودی
مسکوک زر که در قدیم رایج بوده
جمع واژۀ ناهیه، نهی کننده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، وازع، حابس، زاجر، معوّق، مناع، رادع
داعیه، انگیزه، خواهش و اراده، ادعا، علت، سبب
شهادت
جمع لاهی، جمع لاهیه، باز دارنده ها جمع لاهی و لاهیه بازدارنده ها شواغل
محرمات، امور ممنوعه
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
مسکوک طلای رایج در قدیم که هر یک از آن معادل پنج «شیانی» بود (شیانی زری بود از طلای ده هفت به وزن یک درهم)
شهادت، تأیید و تصدیق درستی یا نادرستی امری
شهادت، برای مثال دل من همی داد گفتی گوایی / که باشد مرا روزی از تو جدایی (فرخی - ۳۹۴)
گواهی خواستن: از کسی شهادت خواستن، به شهادت طلبیدن
گواهی دادن: شهادت دادن
گواهی خواستن: از کسی شهادت خواستن، به شهادت طلبیدن
گواهی دادن: شهادت دادن
چیزهای نزدیک
Embroilment
Certification
certificação
запутанность
Verwicklung
Zertifizierung