جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دوتهی

دوتهی

دوتهی
لباسهای آسترشده. (ناظم الاطباء). جامۀ دراز ابره و آستر که با هم دوزند و بر این قیاس یک لایی و دولایی بیاید. (آنندراج).
- دوتهی پوش، که لباس دوتهی یعنی رویه و آستردار بپوشد:
آه سرد که ترا گرم گرفته ست که باز
دوتهی پوش به رنگ گل رعنا شده ای.
سیدحسین خالص (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

کوتهی

کوتهی
کمی طول ارتفاع یا عمق مقابل درازی: سرما و در میخانه که طرف بامش بفلک برشد و دیوار بدین کوتاهی، (حافظ)، قصور تقصیر
فرهنگ لغت هوشیار

دواهی

دواهی
داهیه، بسیار زیرک و هوشیار، دانا، مدبر، جمعِ دَواهی، حادثۀ سخت، مصیبت
دواهی
فرهنگ فارسی عمید

کوتهی

کوتهی
کوتاهی. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). قِصَر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد.
حافظ.
شب در بهار روی گذارد به کوتهی
آن زلف چون شب آمد و آن روی چون بهار.
؟ (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
و رجوع به کوته و کوتهی شود، ایجاز در سخن. ایجاز. اختصار:
ای سنائی سخن دراز مکن
کوتهی به ز قصۀ ناخوش.
سنائی.
و رجوع به کوته و کوتاهی شود، پستی قامت. کوتاهی قد:
تو بدین کوتهی و مختصری
این همه کبر و ناز بوالعجبی است.
جمال الدین عبدالرزاق.
و رجوع به کوته و کوتاه شود
لغت نامه دهخدا

دوتای

دوتای
طنبور. (زمخشری). چنگی که دارای دوتار باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به دوتا و دوتار شود
لغت نامه دهخدا