این کلمه به معنی آسیب دیده و زیان زده در اجناس از کلمه فرانسۀ (آواریه) گرفته شده است و امروز در بازار و در محاکم تجارتی ایران متداول است. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
این کلمه به معنی آسیب دیده و زیان زده در اجناس از کلمه فرانسۀ (آواریه) گرفته شده است و امروز در بازار و در محاکم تجارتی ایران متداول است. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
اقلیمی از بیلوبونیسۀ قدیمه که در طول ساحل خلیج قرنثیه امتداد داشته. طول آن از مشرق بمغرب قریب 65 میل و عرض آن از 12 تا 20 میل، از سمت شمال ببحر کریسا یا آبهای جون و از سمت جنوب به ألیذه و ارکادیا محدود است و ساحل آن دارای صخره های بسیار است که ورود سفائن را مشکل و گاه غیرممکن میسازد. این ناحیه دارای کوههای عدیده است. رجوع بضمیمۀ معجم البلدان ص 160 شود، حوض، زمینی که شخص برای خود یا برای پادشاه جدا کند، زمینی که امام بکسی دهد و ملک نباشد. ج، اخذ
اقلیمی از بیلوبونیسۀ قدیمه که در طول ساحل خلیج قرنثیه امتداد داشته. طول آن از مشرق بمغرب قریب 65 میل و عرض آن از 12 تا 20 میل، از سمت شمال ببحر کریسا یا آبهای جون و از سمت جنوب به ألیذه و ارکادیا محدود است و ساحل آن دارای صخره های بسیار است که ورود سفائن را مشکل و گاه غیرممکن میسازد. این ناحیه دارای کوههای عدیده است. رجوع بضمیمۀ معجم البلدان ص 160 شود، حوض، زمینی که شخص برای خود یا برای پادشاه جدا کند، زمینی که امام بکسی دهد و ملک نباشد. ج، اُخُذ
گروهی که بداء را درباره خداوند متعال جایزمی دانند. (از تعریفات جرجانی). از غلاه شیعه که بداءرا درباره حق تعالی جایز دانسته اند. اینان گویند مانعی ندارد که خداوند فعلی را اراده کند سپس چیزی او را آشکار شود که پیش از ارادۀ آن فعل بر او پوشیده بود و از ارادۀ خود منصرف شود. (از شرح المواقف از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به بداء و بدایی شود
گروهی که بداء را درباره خداوند متعال جایزمی دانند. (از تعریفات جرجانی). از غلاه شیعه که بداءرا درباره حق تعالی جایز دانسته اند. اینان گویند مانعی ندارد که خداوند فعلی را اراده کند سپس چیزی او را آشکار شود که پیش از ارادۀ آن فعل بر او پوشیده بود و از ارادۀ خود منصرف شود. (از شرح المواقف از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به بداء و بدایی شود
دوایی. به زیادت یاء مزیدعلیه، و این تصرف فارسیان متأخر است و در قدیم نبود. (از آنندراج) (از غیاث). منسوب به دوا. طبی. (ناظم الاطباء). دارویی. منسوب و مربوط به دوا. که خاصیت دارو دارد. رجوع به دارویی شود، معتاد به الکل. الکلی
دوایی. به زیادت یاء مزیدعلیه، و این تصرف فارسیان متأخر است و در قدیم نبود. (از آنندراج) (از غیاث). منسوب به دوا. طبی. (ناظم الاطباء). دارویی. منسوب و مربوط به دوا. که خاصیت دارو دارد. رجوع به دارویی شود، معتاد به الکل. الکلی
سرشیر، جغرات. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سر شوربا و هریسه و مانند آن، و آن پوست تنک است مانند پوست اندرون بیضه که از وزیدن باد بر شوربا و مانند آن بسته گردد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قیماق. رویه
سرشیر، جغرات. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سر شوربا و هریسه و مانند آن، و آن پوست تنک است مانند پوست اندرون بیضه که از وزیدن باد بر شوربا و مانند آن بسته گردد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قیماق. رویه
عدد اصلی بین یازده و سیزده ده بعلاوه دو اثنا عشر. یا دوازده امام علی ابن ابیطالب و یازده فرزند او که شیعیان اثنی عشری بامامت آنها قایلند. یا دوازده جوسق دوازده برج فلکی دوازده کوشک. یا دوازده مقام دوازده پرده سرود: راست، صفاهان، بوسلیک، عشاق، زیر بزرگ، زبر کوچک، حجاز، عراق، زنگله، حسینی، رهاوی، نوا. (بعضی بجای صفاهان شباب نوشته اند)، یا دوازده میل دوازده برج فلکی
عدد اصلی بین یازده و سیزده ده بعلاوه دو اثنا عشر. یا دوازده امام علی ابن ابیطالب و یازده فرزند او که شیعیان اثنی عشری بامامت آنها قایلند. یا دوازده جوسق دوازده برج فلکی دوازده کوشک. یا دوازده مقام دوازده پرده سرود: راست، صفاهان، بوسلیک، عشاق، زیر بزرگ، زبر کوچک، حجاز، عراق، زنگله، حسینی، رهاوی، نوا. (بعضی بجای صفاهان شباب نوشته اند)، یا دوازده میل دوازده برج فلکی