- دوائی
- دارویی، خوپچین (مومیا مومیائی) منسوب به دوا دارویی
معنی دوائی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع دایره
دارویی
کارهای سخت، امور عظیم
هندی جشن چراغ فراخرگی از بیماری ها فراخ گشتن سیاهرگ های پای (واریس)
جمع داعی داعیه، دردسرها، خواهش ها، انگیزه ها جمع داعیه سببها اسباب انگیزه ها
روزگار، چرخ زننده مسکوک طلای رایج در قدیم که هر یک از آن معادل پنج شیانی بود (شیانی زری بود از طلای ده هفت بوزن یک درهم)
مسکوک زر که در قدیم رایج بوده
داعیه، انگیزه، خواهش و اراده، ادعا، علت، سبب
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
مسکوک طلای رایج در قدیم که هر یک از آن معادل پنج «شیانی» بود (شیانی زری بود از طلای ده هفت به وزن یک درهم)
چیزهای نزدیک
داهیه، بسیار زیرک و هوشیار، دانا، مدبر، جمع دواهی، حادثۀ سخت، مصیبت
برادر مادر