جدول جو
جدول جو

معنی دهشت - جستجوی لغت در جدول جو

دهشت
حیرت و سراسیمگی
تصویری از دهشت
تصویر دهشت
فرهنگ لغت هوشیار
دهشت
سراسیمگی از شرم یا ترس، حیرت، سرگشتگی
تصویری از دهشت
تصویر دهشت
فرهنگ فارسی عمید
دهشت
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، داشن، منحت، جود، داشاد، جدوا، داشات، بغیاز، صفد، داد و دهش، فغیاز، برمغاز، عطیّه، بذل، سماحت، احسان، اعطا، عتق
تصویری از دهشت
تصویر دهشت
فرهنگ فارسی عمید
دهشت
((دَ شَ))
سرگشتگی، حیرت، تعجب، شگفتی، اضطراب، ترس، خوف. («دهش» از عربی به معنی سرگشتگی، حیرت، سراسیمگی)
تصویری از دهشت
تصویر دهشت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهشت
تصویر بهشت
(دخترانه)
فردوس، جنت (نگارش کردی: بهههشت)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نهشت
تصویر نهشت
وضع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درشت
تصویر درشت
زبر، زمخت، خشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهشت
تصویر بهشت
باغی که از خوشی و خرمی نظیر نداشته باشد، جنت، فردوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهات
تصویر دهات
ده و دهها و قریه ها و روستاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهشت
تصویر زهشت
دم و نفس را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داشت
تصویر داشت
داشتن، نگاهداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داشت
تصویر داشت
حفظ و نگهداری، داشتن، پسوند متصل به واژه به معنای حفظ کردن مثلاً بازداشت، بزرگ داشت، بهداشت، چشمداشت، نیکوداشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درشت
تصویر درشت
مقابل نرم، ناهموار، زبر، زمخت، خشن، چیزی که حجم آن از نوع خودش بزرگ تر باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهمشت
تصویر دهمشت
غار، درختی بزرگ و تناور با گل های ریز و سفید و برگ های درشت و دراز شبیه برگ بید و طعم تلخ و خوش بو که در شام و برخی کشورهای دیگر می روید و می گویند تا هزار سال عمر می کند، میوۀ این گیاه به اندازۀ فندق با پوست نازک و سیاه رنگ و مغز چرب و خوش بو و زرد رنگ است و پس از کهنه شدن سرخ تیره می شود، برگ و پوست و میوۀ آن در طب به کار می رود، دهم، برگ بو، دهمست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهات
تصویر دهات
داهی ها، زیرک ها، هوشیارها، باهوش ها، داناها، تیزفهم ها، جمع واژۀ داهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهشت
تصویر بهشت
جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، جنّت، فردوس، مینو، گشتا، سبزباغ، ارم، باغ ارم، باغ بهشت، رضوان، سرای جاوید، اعلا علّیین، خلد، باغ خلد، خلدستان، دارالخلد، دار قرار، دارالقرار، دارالسّرور، دارالسّلام، دارالنّعیم، علّیین، فردوس اعلا، قدس، نعیم
جایی که از خوبی و خرمی نظیر نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
مهترین بزرگترین، (در مورد شاه) اعلی حضرت: نخستین سر نامه گفت از مهست شهنشاه کسرای یزدان پرست. (شا. بخ)
فرهنگ لغت هوشیار
هر یک از روزهای پنجه دزدیده (خمسه مسترقه) را بنام یکی از فصلهای گاتها نامیده اند و (وهیشتواشت گاه) یا (وهشت وشت) نام روز پنجم است
فرهنگ لغت هوشیار
((بِ هِ))
جایی خوش آب وهوا و سرسبز و خرم و سرشار از خوبی ها و لذت ها که پاداش پس از مرگ است، فردوس، جنت، مینو، خلد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داشت
تصویر داشت
داشتن، پرورش، تربیت، بخشش، انعام، طاقت، زور، ملک، دارایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درشت
تصویر درشت
((دُ رُ))
زبر، خشن، ناهموار، دشوار، سخت، نگران، آشفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهات
تصویر دهات
((دُ))
جمع داهی، زیرکان، هوشمندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهشت
تصویر نهشت
نهشتن، در علم زمین شناسی موادی که به وسیلۀ آب یا باد از محلی به محل دیگر حمل و در آنجا انباشته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهشت
تصویر زهشت
دم، نفس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهشتناک
تصویر دهشتناک
وحشتناک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دهشت افکنی
تصویر دهشت افکنی
تروریسم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دهشت افکن
تصویر دهشت افکن
تروریست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دهشتناک
تصویر دهشتناک
ترسناک خوفناک ترس آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهشت انگیز
تصویر دهشت انگیز
بیم انگیز ترس آور وحشت انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهشتناک
تصویر دهشتناک
((دِ شَ))
خوفناک، ترسناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهشت انگیز
تصویر دهشت انگیز
((~. اَ))
ترس آور، وحشت انگیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهش
تصویر دهش
عطا، ابتار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دشت
تصویر دشت
صحرا و بیابان، زمین هموار و وسیع و بی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهش
تصویر دهش
بخشش و عطا و کرم متحیر و عقل رفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشت
تصویر هشت
بعد از هفت، عدد «۸»
فرهنگ فارسی عمید