جدول جو
جدول جو

معنی دهدرین - جستجوی لغت در جدول جو

دهدرین
(دُ دُرْ رَ)
مثنی، اسم است مردروغ و باطل را و مرباطل را به لفظ ماضی، و منه دهدرین سعدالقین، یعنی باطل و بیکار شد سعدالقین (آهنگر). به اینکه کسی کار به او نمی فرماید جهت تشاغل مردم به قحطسال. یا آهنگری مدتی دعوی کرد که نام او سعد است سپس آن دروغ وی ظاهر شد فقیل له ذلک، یعنی جمع کردی باطل را به سوی باطل ای سعد آهنگر، و یری منفصلا ده. و آن امر است از دها، اصله دهو، لام کلمه که واو بود به جای عین کلمه آوردند دوه شد، ثم حذفت الواو للساکنین فبقی ده . درین از در است به معنی تتابع یعنی مبالغه بکن در کذب ای سعد آهنگر. یا آهنگری بود عجمی و در یمن گشت می کرد پس وقتی در دهی از دههای یمن کساد بازاری اوشد به زبان فارسی گفت ’ده پدرود’ یعنی خبر می دهد به وداع ده و خروج خود از آن به فردا تا اهل قریه کار را به او فرمایند. فعربوه و ضربوا به المثل فقالوا اذا سمعت بسری القین فانه مصبح یعنی اگر بشنوی که به شب خواهد رفت او به تحقیق همین جا صبح کننده است یعنی کاذب و دروغگوی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهارین
تصویر بهارین
(دخترانه)
منسوب به بهار، بهاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دادفرین
تصویر دادفرین
(پسرانه)
نام یکی از سرداران زمان اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
خوب ترین، نیکوترین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردچین
تصویر دردچین
آنکه یا آنچه درد را بردارد و برطرف سازد، علاج کنندۀ درد، دلسوز و غم خوار، کسی که از فرط مهر و محبت آرزو کند که درد و مرض محبوبش به جان وی افتد و بلاگردان او شود، برای مثال بدین آسمانی زمین توام / ز چینم ولی دردچین توام (نظامی۶ - ۹۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
نظریه، قضیه ای که برای اثبات صحت آن محتاج به برهان و دلیل باشد، رای، اندیشه، عقیده، تئوری، حدس، گمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادران
تصویر دادران
رانندۀ داد، دادگستر، برای مثال ذبیح الله او بد ز پیغمبران / پسندیدۀ داور دادران (شمسی - لغتنامه - دادران)
فرهنگ فارسی عمید
الکلوئید بلوری یا مصنوعی گیاه افدرا که در شوک های جراحی و معالجۀ تب یونجه، آسم و کهیر به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهاقین
تصویر دهاقین
دهقان ها، رئیس ده ها، کشاورز ها، دهقان ها، جمع واژۀ دهقان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دودگین
تصویر دودگین
دودآلود، آلوده به دود، دودزده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهاقین
تصویر دهاقین
جمع دهقان، از ریشه دهگانان جمع دهقان. دهگانان دهاقنه، ایرانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهداری
تصویر دهداری
عمل و شغل دهدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غادرین
تصویر غادرین
جمع غادر، بیوند گران (سم) غدر کننده بیوفا، جمع غادرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
نیکوترین خوبترین، زیباترین جمیلترین، ستوده ترین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
عقیده، رای، نظریه، فکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهترین
تصویر مهترین
بزرگترین: (و آغاز مشاورت از دستور مهترین نمود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهاقین
تصویر دهاقین
((دَ))
جمع دهقان، دهقانان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
((دُ تُ رِ یْ))
نظریه، فکر، اندیشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
نیکوترین، خوب ترین، زیباترین، قشنگ ترین، شایسته ترین، لایق ترین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
احسن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
Best
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
Doctrine
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
doktryna
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
doutrina
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
melhor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
教义
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
最好的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
лучший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
najlepszy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
доктрина
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
найкращий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
Doktrin
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
beste
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
доктрина
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
migliore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی