جدول جو
جدول جو

معنی دهانه - جستجوی لغت در جدول جو

دهانه
محل ورود به هر چیز یا هرجا مثلاً دهانۀ مشک، دهانۀ غار، دهانۀ قنات، دهنه
تصویری از دهانه
تصویر دهانه
فرهنگ فارسی عمید
دهانه(دَ نَ / نِ)
دهنه. هر چیز منسوب و مربوط به دهان. (یادداشت مؤلف). هر چیز شبیه به دهان. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری) ، فرورفتگی تیر که به زه پیوندد. دهان سوفار:
نشود دل چو تیر تا نشوی
بی زبان چون دهانۀ سوفار.
سنایی.
، هرچه را دهان نبود و خواهند که آن را دهانی گویند به حکم استعارت دهانه گویند چون دهانۀ راه و دهانۀ باد و آنچ بدین ماند. (لغت فرس اسدی). دهانۀ کوه و آب و خیک و مشک و امثال آن. (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری). مدخل مشک و جز آن. (ناظم الاطباء) :
دندان تو از دهانۀ زر
هم درصدف لب تو بهتر.
نظامی.
دهنی چون دهانۀ غاری
جز هلاکش نه در جهان کاری.
نظامی.
مخنه، دهانۀ راه. ترعه، دهانۀ حوض. تلعه، دهانۀ فراخ. مهبل، دهانۀ زهدان. فوهه، رشن، فرضه، فرض، فراض، دهانۀ جوی. فغره، دهانۀ وادی. (منتهی الارب).
- دهانۀ چاه، دهنۀ چاه. سر چاه که باز است. (یادداشت مؤلف).
- دهانۀ شیر، کنایه است از افق. (حاشیۀ وحید بر هفت پیکر ص 244) :
صبح چون زد دم از دهانۀ شیر
حالی از گردنش فکند به زیر.
نظامی.
- دهانۀ قرحه، سر قرحه که باز شده باشد. (یادداشت مؤلف).
، آن جایی که رود از میان کوه در جلگه داخل می شود. ابتدای دره و گشادگی آن. (از ناظم الاطباء).
- دهانۀ رود، آنجا که به دریا ریزد. مصب. (یادداشت مؤلف).
، لجام اسب. (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از لغت محلی شوشتر) (انجمن آرا). لجام. لگام. دهنه. افسار. (یادداشت مؤلف). شکیم. شکیمه. (منتهی الارب) ، میلۀ آهنی متصل به سر افسار که در دهان اسب افتد:
چو دانش نداری تو در پارسایی
بسان لگامی بوی بی دهانه.
ناصرخسرو.
اسب جهان چون همی بخواهدت افکند
علم ترا بس بر اسب عقل دهانه.
ناصرخسرو.
ای کرده خرد اندرون جانت
از آهن حکمت یکی دهانه.
ناصرخسرو.
حشمت او بر دهان دهر دهانه ست
فضل نیارد لگام جز به دهانه.
عطاردی.
دست اقبال تو به خیر همی
در دهان قضا دهانه کند.
مسعودسعد.
، هر یک از چشمه های پل چند چشمه. (یادداشت مؤلف) ، مظهر قنات، مدخل کوره، افزاری مر جولاهگان را، هر چیز که بدان لبۀ کارد یا تبر را می پوشانند جهت محافظت آن، زنگار برنج، هر نوع زنگی. (ناظم الاطباء) ، زنگار معروفی باشد و آن از کان مس حاصل می شود و رنگ آن به سبزی و طعم آن شیرین به تلخی مایل بود و دهنۀ فرنگ همین است و آن را در دواها بکار برند خصوصاً جهت دفع سموم و داروی چشم و بهترین آن را از ملک فرنگ آورند. (از آنندراج) (برهان) (از فرهنگ جهانگیری). یک نوع سنگ سبزقیمتی که به دهنۀ فرنگ اشتهار دارد. (ناظم الاطباء) :
ز تاب خشم تو گر پرتوی به روم رسد
شود زبانۀ آتش دهانه های فرنگ.
کمال اسماعیل (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
دهانه(تَ فَغْغُ)
کم شیر گردیدن ناقه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهانه
دهنه، هر چیز منسوب و مربوط بدهان، مانند دهانه مشک و غار و غیره
تصویری از دهانه
تصویر دهانه
فرهنگ لغت هوشیار
دهانه((دَ نِ))
لگام اسب، مدخل، ورودی
تصویری از دهانه
تصویر دهانه
فرهنگ فارسی معین
دهانه
مصب، سر، لب، زمام، لجام، لگام، فم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهانه
تصویر بهانه
(دخترانه)
دلیل، علت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پهانه
تصویر پهانه
گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، فهانه، بغاز، پغاز، براز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهانه
تصویر بهانه
عذر، دستاویز، عذر بی جا، ایراد و بازخواست بی جا، دلیل، سبب، علت
بهانه آوردن: برای سرپیچی از کاری عذر آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهانه
تصویر شهانه
مانند شاهان، (صفت نسبی، منسوب به شه) مربوط به شاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فهانه
تصویر فهانه
کلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، تنبه، مدنگ، بسکله، فردر، کلند، فروند، فلجم، کلیدان
گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، پهانه، بغاز، پغاز، براز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهاده
تصویر دهاده
بگیر بگیر بزن بزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهانه
تصویر مهانه
مهانت در فارسی: خواری خوار گشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهانه
تصویر شهانه
مخفف شاهانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجانه
تصویر دجانه
شتر بار کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهانه
تصویر اهانه
خوار داشت سبک کردن زبون داشتن کوچک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
زیور و آرایش زنان هر هفت، نقصان کاهش، هر دو چیز. که در کیفیت و کمیت بیکدیگر نزدیک باشد، عددنود (10 9 90) تسعین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهاسه
تصویر دهاسه
نرمخویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهانج
تصویر دهانج
پارسی تازی گشته دو کوهانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهقنه
تصویر دهقنه
از ریشه پارسی دهگانی، دهگان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیانه
تصویر دیانه
از ریشه پارسی دینداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهانه
تصویر بهانه
عذر بی جا، دست آویز
فرهنگ لغت هوشیار
درنده پاره کننده: درانه و دوزان بسر کلک نیابی درانه و دوزان بسر کلک و بنانست (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهاقنه
تصویر دهاقنه
جمع دهقان، از ریشه پارسی دهگانان جمع دهقان دهگانان دهاقین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهاده
تصویر دهاده
((دِ دِ))
زد و خورد، هیاهو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فهانه
تصویر فهانه
((فَ نِ))
چوبی که برای شکافتن چوب دیگر لای آن می گذارند، چوبی که پشت در بیندازند، چوبی که داخل قالب کفش می گذارند، چوبی که زیر ستون قرار می دهند، پانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ده نه
تصویر ده نه
((دَ نُ))
زیور و آرایش زنان، نقصان، کاهش، هر دو چیز که در کیفیت و کمیت به یکدیگر نزدیک باشد، عدد نود (90، 9 * 10). تسعین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهانه
تصویر بهانه
((بَ نِ))
عذر نابجا، بازخواست، سبب، باعث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوانه
تصویر دوانه
((دَ نِ))
شتابان، دوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهانه
تصویر بهانه
دستاویز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهانه
تصویر بهانه
عذر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دهانی
تصویر دهانی
Oral
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دهانی
تصویر دهانی
оральный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دهانی
تصویر دهانی
oral
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دهانی
تصویر دهانی
оральний
دیکشنری فارسی به اوکراینی