جدول جو
جدول جو

معنی دنگی - جستجوی لغت در جدول جو

دنگی
دنگ کوب، با سر بطرف پایین رفتن هواپیما و مجدد باز گشتن (بوسیله دسته فرمان)
فرهنگ لغت هوشیار
دنگی
((دَ))
دنگ کوب (هوا)، با سر به طرف پایین رفتن هواپیما و مجدد بازگشتن (به وسیله دسته فرمان)
تصویری از دنگی
تصویر دنگی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بنگی
تصویر بنگی
معتاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ونگی
تصویر ونگی
خلا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درنگی
تصویر درنگی
کاهل، تنبل، اهمال کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشنگی
تصویر دشنگی
دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلگی
تصویر دلگی
دله بودن، (دله)، چشم چرانی هیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنگی
تصویر بنگی
آنکه عادت بع کشیدن بنگ دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنیی
تصویر دنیی
این سرا، این جهان، گیتی، شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنگل
تصویر دنگل
کودن، احمق
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به زنگباری، سیاه پوست. یا زنگی سیاه سیاه پوستی که مست باده باشد، شخص شرور و تند خویی که به این و آن تندی کند. یا زنگی زنگ یارومی روم. به کسی گویند که هم خدا خواهد و هم خرما را یعنی گاهی به یک امر و گاهی به امر دیگر بپردازد کار خود را یکسو کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
منسوب به جنگ لوازم جنگی، رزم آور جنگنده حربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگی
تصویر چنگی
آنکه چنگ نوازد چنگ زن، مطرب خنیا گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنگی
تصویر خنگی
نا فهمی، کند ذهنی
فرهنگ لغت هوشیار
پولی که چند تن - که با هم به گردش روند - از جهت سهم هزینه خود پردازند. دانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبگی
تصویر دبگی
حالت و چگونگی دبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگی
تصویر تنگی
کم عرضی، کم پهنائی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوبه به سنگ ساخته از سنگ دیوار سنگی کاروانسرای سنگی، با وقار سنگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنگی
تصویر بنگی
معتاد به استعمال بنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگی
تصویر سنگی
ساخته شده از سنگ، کنایه از گران و ثقیل، برای مثال اسیر بند شکم را دو شب نگیرد خواب / شبی ز معدۀ سنگی شبی ز دلتنگی (سعدی - ۱۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنگی
تصویر چنگی
چنگ نواز، چنگ زن، کسی که چنگ می نوازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلگی
تصویر دلگی
شکمو بودن، دله بودن، کنایه از هرزه بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنگی
تصویر تنگی
کوچک تر از اندازۀ مورد نظر بودن مثلاً تنگی لباس، باریکی و کم پهنا بودن، کم بودن فضا یا گنجایش، کنایه از دشواری، کنایه از کمیابی، کنایه از کم بودن زمان، نزدیکی
تنگی نفس: در پزشکی درد سینه که انسان به سختی نفس بکشد، ضیق النفس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
مربوط به جنگ، دارای کاربرد در جنگ مثلاً سلاح جنگی، جنگجو، جنگنده، کنایه از با سرعت زیاد، شتابان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنگل
تصویر دنگل
احمق، کودن، کم خرد، ابله، بدخرد، خرطبع، تاریک مغز، گردنگل، خل، لاده، کاغه، فغاک، سبک رای، کهسله، کانا، گول، غمر، بی عقل، تپنکوز، دنگ، خام ریش، غتفره، ریش کاو، نابخرد، انوک، دبنگ، چل، کم عقل، کردنگ، شیشه گردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درنگی
تصویر درنگی
با استقامت، مقاوم، برای مثال گو پیلتن گفت جنگی منم / به آوردگه بر درنگی منم (فردوسی - ۲/۸۴) ، طولانی، چیره، مسلط، کنایه از سست، درنگ کننده، کاهل، برای مثال درنگی نبودم به راه اندکی / سه منزل همی کرد رخشم یکی (فردوسی - ۳/۱۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
عدم قدرت تکلم: عقرب (دلالت کند بر) کری و گنگی و علت چشم، عدم فصاحت: هیچ چیز نیست که از او هم تن را فایده بود و هم روان را که... گنگی برد و بدل وی فصاحت آرد... مگر شراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگی
تصویر لنگی
لنگ بودن شلی اعرجی: خال لنگی ستور. یا لنگی کار. تعطیل آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگی
تصویر تنگی
((تَ))
کم عرضی، کم پهنایی، سختی، رنج، قحطی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
((جَ))
منسوب به جنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنگی
تصویر چنگی
((چَ))
چنگ زدن، مطرب، خنیاگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درنگی
تصویر درنگی
آهستگی، تأخیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درنگی
تصویر درنگی
کندرو، سست، پابر جا، استوار، به درازا کشیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلگی
تصویر دلگی
((دَ لِ))
دله بودن، چشم چرانی، حیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دنیی
تصویر دنیی
((دُ))
منسوب به دنیا، دنیوی
فرهنگ فارسی معین