جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با چنگی

چنگی

چنگی
دهی است از دهستان بهنام پازکی بخش ورامین شهرستان تهران، در 24 هزارگزی خاور ورامین کنار راه شوسۀ پارچین به تهران واقع است، در دامنه واقع است و معتدل، دارای 250 تن سکنه میباشد، از رود جاجرود مشروب میشود، محصولش غلات است و صیفی کاری دارد، اهالی بکشاورزی گذران میکنند، راهش ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

چنگی

چنگی
چنگ نواز. چنگ زن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نوازندۀ چنگ. (ناظم الاطباء). مطربی که ساز چنگ زند:
کنون مغنی چنگی کشیده بینی صف
چو خواجگان معطل بکنج مسجدها.
سپاهانی (از شرفنامۀ منیری).
یک دست تو با زلف و دگر دست تو با جام
یک گوش به چنگی و دگر گوش به نایی.
منوچهری.
بزیر گل زند چنگی، بزیر سروبن نایی
بزیر یاسمین عروه، بزیر نسترن عفری.
منوچهری.
چنگی طبیب بوالهوس بگرفته زالی را مجس
اصلع سری کش هر نفس موئی است در پا ریخته.
خاقانی.
چنگی آفتاب روی از پس ارتفاع می
چنگ نهاده ربعوش بر بر و چهره بربری.
خاقانی.
پس آنگه ناخن چنگی شکستند
ز روی چنگش ابریشم گسستند.
نظامی.
نوای جهان خارج آهنگی است
خلل در بریشم نه در چنگی است.
نظامی.
نوایی برکشید از سینۀ تنگ
بچنگی داد کاین در ساز باچنگ.
نظامی.
نکیسانام مردی بود چنگی
ندیمی خاص امیری سخت سنگی.
نظامی.
چنگیی کو درنوازد بیست وچار
چون نیابد گوش گردد چنگ وار.
مولوی.
آن شنیدستی که در عهد عُمَر
بود چنگی مطربی با کر و فر.
مولوی.
حریفان خراب از می لعل رنگ
سر چنگی ازخواب در بر چو چنگ.
سعدی (بوستان).
نهاده پدر چنگ بر نای خویش
پسر چنگی و نایی آورده پیش.
سعدی (بوستان).
بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن
به لعب زهرۀ چنگی و بهرام سلحشورش.
حافظ.
، مقلد و رقاص. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

چنگی

چنگی
نگهبان یکی از قلاع کشمیر به عهدغزنویان و چنگی خداوند قلعه او را از بند بگشاده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 144). و چنگی با وی بیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 59). و بهرام نقیب را نامزد... و سوی چنگی فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 59)
لغت نامه دهخدا

چنگی

چنگی
گاوی که شاخ بلند و پیچا پیچ دارد، کوهی در حوالی پابند هزارجریب واقع در حوزه ی شهرستان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی