جدول جو
جدول جو

معنی دنندگی - جستجوی لغت در جدول جو

دنندگی
(دَ نَنْ دَ / دِ)
حالت و صفت دننده. دوندگی به نشاط. (یادداشت مؤلف). خرامندگی. رجوع به دنیدن شود
لغت نامه دهخدا
دنندگی
دوندگی به نشاط، خرامندگی
تصویری از دنندگی
تصویر دنندگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنندگی
تصویر کنندگی
کننده بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوندگی
تصویر دوندگی
تک و دو، عمل دونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانندگی
تصویر دانندگی
دانایی، زیرکی، هوشیاری، خردمندی، عالم بودن، دانا بودن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ مَ دَ / دِ)
صفت و حالت دمنده. (یادداشت مؤلف). رجوع به دمنده و دمیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ دَ / دِ)
عمل درنده. حالت و صفت درنده. سبعیت. فروست. فروسیت. و رجوع به درنده و دریدن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نَنْ دَ / دِ)
زننده بودن. ضاربیت، زشتی. نفرت انگیزی. نامطبوعی: زنندگی این عمل حد ندارد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دَ وَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی دونده. (یادداشت مؤلف). دویدگی و تک و دو. (ناظم الاطباء). قمصی ّ،سخت دوندگی. (منتهی الارب). و رجوع به دونده و دویدن شود، کوشش. (ناظم الاطباء). سعی و تلاش. جد و جهد رفت و آمد و تلاش بسیار برای وصول طلب و امثال آن، برای فلان مقصود دوندگی بسیار کرد. پس از شش ماه دوندگی نصف طلب را وصول کرد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ/ دِ)
حالت و چگونگی داننده. عمل داننده. صاحب معلومات و دانش و علم بودن. دانائی:
خردمند گفت ای شه پهلوان
به دانندگی پیر و بر تن جوان.
دقیقی.
کسی کو سزاوار درگاه بود
بدانندگی درخور شاه بود.
فردوسی.
سدیگر پزشکی که هست ارجمند
به دانندگی نام کرده بلند.
فردوسی.
رجوع به داننده شود
لغت نامه دهخدا
(خَ نَنْ دَ / دِ)
عمل خننده. حالت خننده. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَنْ دَ/ دِ)
حالت و کیفیت کننده. فاعلیت. (فرهنگ فارسی معین) : و اما کننده، نه علتی وی از بهر کنندگی است. (دانشنامه از فرهنگ فارسی ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ دَ / دِ)
دهش و عطیه و موهبت و سخاوت و کرم و بذل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از برندگی
تصویر برندگی
تیزی، برش، عمل برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسندگی
تصویر بسندگی
کفایت کفاف اکتفا، شایستگی سزاواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینندگی
تصویر بینندگی
بینایی بیننده بودن، وقوف ادراک، عاقبت اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگندگی
تصویر آگندگی
کیفیت و حالت آگنده
فرهنگ لغت هوشیار
حالت و کیفیت آکنده عمل آکنده، پری معده امتلا معده رودل، جمعیت مقابل پراکندگی تفرقه، گوشتناکی پرگوشتی: آکندگی بازو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریدگی
تصویر دریدگی
چاک و شکاف و پاره شدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیدگی
تصویر دمیدگی
نفخه، حالت دمیدن، آماس، بر آمدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلشدگی
تصویر دلشدگی
عاشقی، حماقت نادانی، دیوانگی جنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دویدگی
تصویر دویدگی
تاخت و تکاپو، دویدگی اسب بسرعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانندگی
تصویر دانندگی
حالت و چگونگی داننده، دانائی، صاخب معلومات و دانش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنندگی
تصویر کنندگی
حالت و کیفیت کننده، فاعلیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنندگی
تصویر زنندگی
زشتی، نفرت انگیزی، نامطبوعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوندگی
تصویر دوندگی
تند رونده و تازنده و تاخت کننده، شتابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهندگی
تصویر دهندگی
دهش و عطیه و موهبت و سخاوت و کرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درندگی
تصویر درندگی
عمل درنده، سبعیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوزندگی
تصویر دوزندگی
خیاطی، سوزنکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنندگی
تصویر زنندگی
((زَ نَ دَ یا دِ))
زشتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسندگی
تصویر بسندگی
اکتفا، قناعت، کفایت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیرندگی
تصویر دیرندگی
دوام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سهندگی
تصویر سهندگی
آلرژی
فرهنگ واژه فارسی سره
دویدن، تقلا، تکاپو، جهد، سعی، کوشش، سگدو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خشونت، وحشیگری
دیکشنری اردو به فارسی