زنی که به زنی نخواهند او را از کلانسالی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). زنی که از کلانسالی وی را خواستگاری نکنند. (ناظم الاطباء). ج، نقل
زنی که به زنی نخواهند او را از کلانسالی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). زنی که از کلانسالی وی را خواستگاری نکنند. (ناظم الاطباء). ج، نِقَل
تلخ دانه که میان گندم زارها روید. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). شیلم است. (تحفۀ حکیم مؤمن). جسمی است دوایی، آنچه در میان گندم روید مسکر و مدر باشد و آن را شیلم و شلمک نیز گویند. (برهان). شیلم. زوان. جنبه. تلخه. (یادداشت مؤلف). زوان است، شیلم نیز گویند. (اختیارات بدیعی). دانه ای است سیاه. (از ناظم الاطباء)
تلخ دانه که میان گندم زارها روید. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). شیلم است. (تحفۀ حکیم مؤمن). جسمی است دوایی، آنچه در میان گندم روید مسکر و مدر باشد و آن را شیلم و شلمک نیز گویند. (برهان). شیلم. زوان. جنبه. تلخه. (یادداشت مؤلف). زوان است، شیلم نیز گویند. (اختیارات بدیعی). دانه ای است سیاه. (از ناظم الاطباء)
به معنی انگشت دان و زغال دان باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مجمر. (غیاث). امروزه منقل گویند و منقله در عربی، به معنی منزل و فرودآمدنگاه آمده و به معنی آتشدان خاص فارسی است. (از حاشیۀ برهان چ معین) : در صدر مجلس منقله ای نهاده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 334)
به معنی انگشت دان و زغال دان باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مجمر. (غیاث). امروزه منَقَل گویند و مَنقَلَه در عربی، به معنی منزل و فرودآمدنگاه آمده و به معنی آتشدان خاص فارسی است. (از حاشیۀ برهان چ معین) : در صدر مجلس منقله ای نهاده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 334)
یک نوع زنجبیل چینی، دراز شدن شتر و بقولی دردمند گردیدن آن. (از ذیل اقرب الموارد) ، طمع نمودن و طلب کردن. (منتهی الارب). طمع کردن و تتبع در سازواری اخلاق نمودن. (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
یک نوع زنجبیل چینی، دراز شدن شتر و بقولی دردمند گردیدن آن. (از ذیل اقرب الموارد) ، طمع نمودن و طلب کردن. (منتهی الارب). طمع کردن و تتبع در سازواری اخلاق نمودن. (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
دوسبو. دومشک. قلتین. مقدار ششصد صاع باشد از آب چه هر قله سیصد صاع است و در مذهب شافعی این مقدار آب کر است. (از یادداشت مؤلف). به مذهب شافعی این مقدار آب از استعمال غیر طاهر نمی شود. (غیاث). در حدیث آمده: اذا بلغ الماء قدر قلتین لم یحمل خبثاً، شافعیان به این حدیث بسیار استناد کنند. (فرهنگ فارسی معین) : تا در یمینت یم بود بحر از دوقله کم بود بل کآن همه یک نم بود از مشک و سقا ریخته. خاقانی. اعظم سپهبدا در تو قبلۀ یکی است عقلی که شد دوقله جز این قبله ای نداشت. خاقانی. تو دوقله نیستی یک قله ای غافل از قصۀ عذاب ظله ای. مولوی. رجوع به قله شود
دوسبو. دومشک. قلتین. مقدار ششصد صاع باشد از آب چه هر قله سیصد صاع است و در مذهب شافعی این مقدار آب کر است. (از یادداشت مؤلف). به مذهب شافعی این مقدار آب از استعمال غیر طاهر نمی شود. (غیاث). در حدیث آمده: اذا بلغ الماء قدر قلتین لم یحمل خبثاً، شافعیان به این حدیث بسیار استناد کنند. (فرهنگ فارسی معین) : تا در یمینت یم بود بحر از دوقله کم بود بل کآن همه یک نم بود از مشک و سقا ریخته. خاقانی. اعظم سپهبدا در تو قبلۀ یکی است عقلی که شد دوقله جز این قبله ای نداشت. خاقانی. تو دوقله نیستی یک قله ای غافل از قصۀ عذاب ظله ای. مولوی. رجوع به قله شود