جدول جو
جدول جو

معنی دنبلیچه - جستجوی لغت در جدول جو

دنبلیچه
دنبالچه، یک یا چند استخوان انتهای ستون فقرات، دمغازه، دنب غزه، دمبلیچه
تصویری از دنبلیچه
تصویر دنبلیچه
فرهنگ فارسی عمید
دنبلیچه
(دُمْ بَ / بُ چَ / چِ)
دم گونه ای که بر بن دنبۀ گوسفند آویخته است. (یادداشت مؤلف) ، استخوانی که در ته ستون فقرات گوسفند است. (یادداشت مؤلف) ، دمغزه. عصعص. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دنبلیچه
دم کوتاه بز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دمبلیچه
تصویر دمبلیچه
دنبالچه، یک یا چند استخوان انتهای ستون فقرات، دمغازه، دنب غزه، دنبلیچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنبالچه
تصویر دنبالچه
یک یا چند استخوان انتهای ستون فقرات، دمغازه، دنب غزه، دمبلیچه، دنبلیچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنگلیچه
تصویر زنگلیچه
زنگوله، زنگ کوچک کروی شکل که به پای کودکان یا گردن چهارپایان می بندند
زنگل، زنگله، زنگدان، ژنگله، ژنگدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنبلیله
تصویر شنبلیله
گیاهی علفی و یک ساله، با شاخه های نازک و گل های زرد که به عنوان سبزی خوراکی و معمولاً به صورت پخته مصرف می شود، شملید، شنبلید، شلمیز، حلبة
فرهنگ فارسی عمید
(ژَ گُ چَ / چِ)
نوعی از جلاجل که دهانش فراخ باشد. (آنندراج). زنگولۀ دهان گشاده
لغت نامه دهخدا
(دُمْ بَ)
نام طایفه ای از کردان. (یادداشت مؤلف). قبیله ای است از اکراد به نواحی موصل، از آن قبیله است احمد دنبلی بن نصر فقیه شافعی و علی دنبلی ابی بن ابی بکر بن سلیمان محدث. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُمْ بُ)
دهی است از دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان خلخال با 127 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن اتومبیلرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران با 1645 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(حَمْ بَ لی یَ)
یکی از پنج فرقۀ اصحاب حدیث باشند که اصحاب امام احمد حنبل اند و بعض ایشان مشبهیند و او پیر بود که شافعی دررسید. او خدمت شافعی کرد و عنان اسب شافعی گرفته بود و می گفت اقتدوا هذا الشاب المهتدی. (بیان الادیان)
لغت نامه دهخدا
(دُ دُمْ چَ / چِ)
آخرین استخوان ستون مهره یی که در انسان از التیام چهار یا پنج مهره بوجود آمده. وجود این استخوان در انسان به جای دم در حیوانات می باشد. در جانوران تعداد مهره های استخوان دنبالچه متعدد است و آنها اسکلت دم را تشکیل می دهند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَمْ بَ دَ / دِ)
شنبلید. عطر گلها یا گیاههای معطرو خوشبو. (ناظم الاطباء) : شنبلیده و کسن وسبدز در همه رساتیق نه درهم. (تاریخ قم ص 112). شنبلیده و کسن و سبدز در همه رستاقها بهر جریبی 9 درهم و دانگی. (تاریخ قم ص 119). رجوع به شنبلید شود
لغت نامه دهخدا
(شَمْ بَ لی لَ / لِ)
شملیز. شملید. شنبلید. شنبلیت. بمعنی شنبلید است و آن رستنیی باشد که به عربی حلبه و به هندی میتهی و به یونانی فریقه خوانند. (برهان). شملیز. به تازی حلبه. (از جهانگیری). سبزیی است خوشبو، تند، خوراکی، از سبزی ها که در طعام پزند. رجوع به شنبلیت و شنبلید شود
لغت نامه دهخدا
(زَ گُ چَ / چِ)
مصغر زنگل. زنگ خرد. جرس کوچک. (از فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُمْ بَ)
ابراهیم بن حسین...دنبلی خولی. او راست: 1- الدره النجفیه (شرح نهج البلاغه) که به سال 1291 هجری قمری تألیف آن را به پایان رسانیده است. (از معجم المطبوعات مصر ج 1 ص 888)
لغت نامه دهخدا
قنبیل بنگرید به قنبیل گیاهی است از تیره فرفیون که گونه های مختلفش بشکل درختچه می باشد ولی گاهی نمو جالبی کرده و بشکل درخت در می آید و یا ارتفاع 10 متر نیز می رسد این گیاه بومی گرم زمین خصوصا عربستان حبشه هندوسراندیب می باشد، برگهایش کامل و دارای گوشوارک و بیضوی و خشن و بی کرک است. گلهایش دوپایه و پوشیده از کرکهای نازک و دارای نهنج محدب است. گل نرش دارای تعداد زیادی پرچم و گل ماده شامل 3 برچه است. میوه اش به بزرگی نخود و پوشید از غبار قرمز رنگ (تارهای غده یی کوچک میکروسکوپی) است. قسمت مورد استفاده این درخت بشره کپسولهای میوه آن است که شامل تارهای غده یی کرک مانند است و بدین جهت برای به دست آوردن آن میوه رسیده گیاه را به صورت قطعاتی در آورده خشک می کنند و سپس آنها را در سبدی قرار داده برروی یکدیگر مالش می دهند. بر اثر این عمل غباری از اصطکاک میوه ها بر یکدیگر حاصل می گردد که از سوراخهای سبد بر روی پارچه ای که در زیر آن قرار دارد جمع آوری می شود. این گرد حاصل برنگ قرمز یا آجری یا قرمز تیره است. این گرد خاصیت اشتغال شدید دارد و اگر در آب ریخته شود بر سطح آن قرار می گیرد و بر اثر حرارت بوی معطر از آن استشمام می شود. گرد حاصل شامل مقادیر زیادی صمغ (80 درصد) و ماده ای به نام روتلرین یا کامالین یا مالوکسین است. این گرد بهترین داروی نافع کرم کدو و مخصوصا بوتریوسفال است. مقدار زیاد آن دارای اثر مسهل شدید است ولی با تهوع و قی همراه می باشد، پس از مصرف این گرد به منظور رفع کرم کدو خوردن مسهل ضروری نیست. مصرف این گرد بمقدار 6 تا 2 گرم برای اشخاص بالغ و نیم تا 2 گرم برای اطفال 5 تا 10 ساله است قنبلیله ورس کمله کامالا ملوتوس کنبیلا کنبیله قنبیله. توضیح در طب قدیم چون منحصرا گرد این گیاه که زرد رنگ است و گرد و خاک را دارد در تداوی مصرف می شده عامه مردم خیال می کرده اند که نوعی خاک است، گرد (پودر) گیاه قنبیل
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است علفی و یکساله از تیره سبزی آساها به طول 30 تا 50 سانتی متر که در نواحی بحرالروم (مدیترانه) و یونان و ایران و آسیای صغیر و مصر و الجزایر روییده یا کشت میشود. برگهایش متناوب و مرکب از سه برگچه است که 4، 3 قسمت انتهایی برگچه ها دندانه دار است. گلهایش منفرد و رنگ زرد روشن یا بنفش و یا مایل برنگ سفید است. میوه این گیاه نیام خمیده و به طول 3 تا 10 سانتیمتر است و در درونش 5 تا 20 دانه جای دارد. دانه اش زاویه دار به طول 4 تا 6 میلیمتر است رنگ دانه ها از زرد حنایی تا قهوه یی تغییر می کند. بویش قوی و طعمش تلخ و معطر است شلمیز فریقه حلبه خلبه
فرهنگ لغت هوشیار
واحد سنبل یک خوشه (گندم جو و غیره) جمع سنبلات سنابل. توضیح گونه ای از آرایش گل است که گلهای فرعی بدون دم گل بمحور اصلی گل متصل باشند سنبلچه سنبلک. یا سنبله آبی. لسان البحر. یا سنبله پاییز. گل حضرتی. یا سنبل زر. منقل آتش. آتشدان، ششمین برج سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگلیچه
تصویر زنگلیچه
زنگ خرد جرس کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
آخرین استخوان ستون مهره ای که در انسان از التیام 4 یا 5 مهره بوجود آمده. وجود این استخوان در انسان بجای دم در حیوانات میباشد. در جانوران تعداد مهره های استخوان دنبالچه متعدد است و آنها اسکلت دم را تشکیل میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمبلیچه
تصویر دمبلیچه
بیخ دم، استخوان میان دم جانوران دنبالچه
فرهنگ لغت هوشیار
((شَ بَ لَ یا لِ))
گیاهی است علفی و یکساله از تیره سبزی آساها. برگ هایش متناوب و مرکب از سه برگچه است. گل هایش منفرد و به رنگ زرد روشن یا بنفش و یا مایل به رنگ سفید است. میوه این گیاه به نام خمیده و به طول 3 تا 10 سانتیمتر است. بویش قوی و طعمش تلخ است
فرهنگ فارسی معین
((~. چِ))
آخرین استخوان مهره ای که در انسان از التیام چهار یا پنج مهره به وجود آمده، وجود این استخوان در انسان به جای دم در حیوانات می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنگلیچه
تصویر زنگلیچه
((زَ گُ چَ یا چِ))
زنگ خرد، جرس کوچک
فرهنگ فارسی معین