- دنبره ((دَ بَ رِ))
- سازی است مانند سه تار دارای کاسه ای کوچک و دسته ای دراز، تنبور
معنی دنبره - جستجوی لغت در جدول جو
- دنبره
- تنبور، از آلات موسیقی که دارای دستۀ دراز و کاسۀ کوچک شبیه سه تار می باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دایره، حلقه
بشکل چنبر چنبر مانند، حلقه
خمره خم کوچک خمچه
شکست، مرغوا، پاشنه
حیوان موی ریخته، شتری که پشم هایش ریخته شده، اسب و شتر آبکش، برای مثال بر کنار جوی بینم رستۀ بادام و سیب / راست پنداری قطار اشترانند انبره (غواص - شاعران بی دیوان - ۳۲۶)
انبر
انبر
چنبرمانند، به شکل چنبر
خمره، خمچه، خم کوچک، خمبره، برای مثال خنبرۀ نیمه برآرد خروش / لیک چو پر گردد، گردد خموش (نظامی۱ - ۹۴)
کمبار خرما، تپاله خشک، خوردنی
چکاوک، کاکل قبره چکاوک، جمع قنابر
دماغ کوفته
پس از ساختن منبر فارسی گوی مادینه آن را نیز ساخته است انبار شده مونث منبر
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر
چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قبّره
چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قبّره
آن جز از گوسفند که بجای دم از خلف آن واقع شده و محتوی چربی می باشد
بد بختی، شکست، پایان کار، پاره، خیابان
عضوی از بدن گوسفند که در انتهای تنۀ او آویخته و به جای دم اوست و تمام آن چربی است و روغن آن بیشتر و بهتر از پیه و چربی بدن گوسفند است
((دُ بِ))
فرهنگ فارسی معین
دمبه، جزیی از بدن گوسفند که به جای دم در انتهای خلفی تنه او آویخته و محتوی چربی است، پیه، چربی، گذار کردن نوعی رمل و جادو برای از میان برداشتن یا آسیب رساندن به کسی. با دنبه آدمکی درست می کردند و با نیت آسیب رساندن به آن