- دماغه
- نوکی پیش آمده از کوه
معنی دماغه - جستجوی لغت در جدول جو
- دماغه
- پیش آمدگی چیزی مثلاً دماغۀ کوه، دماغۀ کشتی، دماغۀ در، در علم جغرافیا قطعۀ زمین باریک که میان دریا پیش رفته باشد
- دماغه ((دَ غِ))
- هر چیز پیش آمده ای که شبیه دماغ باشد، پیش رفتگی خشکی در دریا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کشتار
نرمی
زشت روی زشت رویی
شکستگی سر که بدماغ رسد
پوست پیرایی پیراهیدن پوستگری
کلاه، کاکل باز یا شاهین، برای مثال کبوتر کاو به زنهارش درآید / تماغه از سر شاهین رباید (کلیم - لغتنامه - تماغه)
شکستگی سر که به دماغ برسد، جراحتی که تا مغز سر برسد
ترکی کلاه باز کلاه جره جره در پارسی نرینه باز را گویند
نفیر، نای، شیپور، برای مثال چو ملک کوفت دمامه بنه ای عقل عمامه / تو مپندار که آن مه غم دستار تو دارد (مولوی۲ - ۲۴۰)
مغز سر، ماده ای که در میان جمجعه قرار دارد، بینی هم گویند
بینی، عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و به وسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام می کنند و از داخل به وسیلۀ پردۀ غضرونی دو قسمت می شود
مغز سر، مادۀ نرم و خاکستری رنگ که در میان جمجمه قرار دارد
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
بینی
دماغ چاق بودن: کنایه از تندرست و خوشحال بودن (در احوالپرسی)
از دماغ فیل افتادن: کنایه از خود را معتبر و والامقام پنداشتن، متکبر بودن
دماغ کسی سوختن: کنایه از ناکام و ناامید شدن، کنف شدن
دماغ چاق بودن: کنایه از تندرست و خوشحال بودن (در احوالپرسی)
از دماغ فیل افتادن: کنایه از خود را معتبر و والامقام پنداشتن، متکبر بودن
دماغ کسی سوختن: کنایه از ناکام و ناامید شدن، کنف شدن
تامازی (گویش گیلکی)